Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English
Persian
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
Search result with all words
to fit like a glove
درست اندازه بودن
to keep to one's word
درست پیمان بودن
while loop
دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
Other Matches
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
reside
ساکن بودن مقیم بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
resides
ساکن بودن مقیم بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
having
مالک بودن ناگزیر بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
abler
لایق بودن مناسب بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
exacts
درست
sock
درست
legitimately
درست
inviolate
درست
in order
درست
in a entireness of state
درست
exacted
درست
incorrect
نا درست
smack dab
درست
exact
<adj.>
درست
correct
<adj.>
درست
accurate
[correct]
<adj.>
درست
indefectible
درست
incorrupt
درست
corrects
درست
correcting
درست
genuine
درست
correct
درست
properly
درست
functional
<adj.>
درست
practicable
<adj.>
درست
orthodox
درست
practical
<adj.>
درست
righted
درست
purposeful
<adj.>
درست
even
هم درست
righting
درست
purpose-built
<adj.>
درست
legitimating
درست
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
legitimated
درست
exact
درست
legitimate
درست
entire
درست
right as a trivet
درست
right
درست
right as a trivet
تن درست
exactly
درست
integral
درست
perfect
درست
right as nails
درست
conscionable
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
درست
convenient
<adj.>
درست
legitimates
درست
proper
درست
out-and-out
درست
out and out
درست
perfects
درست
authentic
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
درست
useful
<adj.>
درست
suitable
<adj.>
درست
just
درست
veracious
درست
whole
درست
straight
درست
straighter
درست
straightest
درست
straightforward
درست
plain dealing
درست
by the square
درست
by fits and starts
درست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com