English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
I didnt quite get it. درست نفهمیدم
Search result with all words
i misapprehended him مقصود او را درست نفهمیدم
Other Matches
What is all this ? I dont get it . نفهمیدم ( چی شد ) !
i did not f. his argument دلیلش را نفهمیدم
I didnt relize what was going on . اصلا" نفهمیدم چه خبر است
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
plain dealing درست
right as a trivet تن درست
inviolate درست
legitimately درست
sock درست
conscionable درست
veracious درست
right درست
exacts درست
exactly درست
proper درست
right as a trivet درست
exact درست
by the square درست
integral درست
by fits and starts درست
exacted درست
authentic درست
right as nails درست
properly درست
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
legitimate درست
out and out درست
out-and-out درست
perfected درست
well advised درست
perfect درست
legitimating درست
entire درست
legitimates درست
even هم درست
perfects درست
righted درست
righting درست
straightforward درست
straightest درست
straighter درست
straight درست
smack dab درست
perfecting درست
valid درست
whole درست
just درست
legitimated درست
orthodox درست
purpose-built <adj.> درست
clears درست
purposeful <adj.> درست
purposive <adj.> درست
suitable <adj.> درست
true <adj.> درست
useful <adj.> درست
utilitarian [useful] <adj.> درست
real <adj.> درست
proper <adj.> درست
exact <adj.> درست
correct <adj.> درست
accurate [correct] <adj.> درست
clearest درست
clearer درست
clear درست
corrects درست
in order درست
Quite [so] ! درست!
correcting درست
correct درست
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
convenient <adj.> درست
functional <adj.> درست
practicable <adj.> درست
practical <adj.> درست
aright درست
truest درست
accurate درست
orthographically درست
in a entireness of state درست
incorrect نا درست
genuine درست
incorrupt درست
indefectible درست
true درست
truer درست
to put to rights درست کردن
to riven laths یا درست کردن
land درست به هدف
framable درست کردنی
the flat of the hand پهنای درست
to behave oneself درست رفتارکردن
to sct aright درست کردن
that is wrong درست نیست
that is it درست است
right oh! درست است
to put in to shape درست کردن
fecit درست کرده
just in time درست بموقع
misbehaving درست رفتارنکردن
integral number چیز درست
integral number عدد درست
to get up درست کردن
to fix up درست کردن
makes درست کردن
fix up درست کردن
misbehave درست رفتارنکردن
indite درست کردن
to cleanvp درست کردن
to erect into درست کردن از
misbehaved درست رفتارنکردن
set in order درست کردن
misbehaves درست رفتارنکردن
fabricate درست کردن
misapprehended درست نفهمیدن
orthoepist درست تلفظ کن
next in fornt of درست در جلو
concoct درست کردن
plain dealing سودای درست
mistook درست نفهمیدن
right mindedness درست اندیشی
behaving درست رفتارکردن
behaves درست رفتارکردن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
point device بسیار درست
pointdovice بسیار درست
precedential سابقه درست کن
propriety of behaviour درست رفتاری
misapprehend درست نفهمیدن
redd درست کردن
fabricating درست کردن
orthographically با املای درست
fabricates درست کردن
orthographer درست نویس
fabricated درست کردن
behaved درست رفتارکردن
selfsame درست همان
misconceive درست نفهمیدن
trim درست کردن
make up درست کردن
misapprehends درست نفهمیدن
get up درست شدن
lumber man الوار درست کن
make درست کردن
misunderstood درست نفهمیدن
misunderstands درست نفهمیدن
concocted درست کردن
behave درست رفتارکردن
fettle درست کردن
right you are درست است
concocting درست کردن
concocts درست کردن
that is right درست است
rightable درست شدنی
misapprehending درست نفهمیدن
misunderstand درست نفهمیدن
in roaring health تن درست وفربه
righted درست صحیح
just before درست پیش
implications B درست باشند
right before درست پیش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com