English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
orthographer درست نویس
Search result with all words
IF statement عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
Other Matches
addersser or or نامه نویس عریضه نویس
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
chirographer خط نویس
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
fabulist افسانه نویس
dialogist مکالمه نویس
deponent گواهی نویس
playwrights نمایشنامه نویس
fictionist داستان نویس
tabulating machine جدول نویس
stenograph تند نویس
story teller افسانه نویس
playwrights پیس نویس
playwright پیس نویس
tractarian مقاله نویس
editorialist سرمقاله نویس
dramaturge درام نویس
scriptwriters نمایشنامه نویس
write once read many یکبار نویس
fictionist افسانه نویس
sign writer لوحه نویس
gazetteer مجله نویس
polygraphs بسیار نویس
polygraph بسیار نویس
drafted پیش نویس
biographers تذکره نویس
pamphleteers رساله نویس
typewritter ماشین نویس
pamphleteer رساله نویس
drafts پیش نویس
letter writer کاغذ نویس
scholiast حاشیه نویس
scrabbler مسوده نویس
foul copy چرک نویس
conveyancer قباله نویس
copyreader سرمقاله نویس
cryptographer رمز نویس
sign writer تابلو نویس
biographer تذکره نویس
epistler رساله نویس
emblematist مثل نویس
elegist مرثیه نویس
elegiast قصیده نویس
elegiast مرثیه نویس
fabler افسانه نویس
satirist هجو نویس
satirists هجو نویس
novelist رمان نویس
draughtsman طرح نویس
endorseer فهر نویس
draftsmen طرح نویس
endorser فهر نویس
bookmakers کتاب نویس
bookmaker کتاب نویس
epistoler نامه نویس
lexicographers لغت نویس
the psalmist زبور نویس
endorser پشت نویس
novelists رمان نویس
romancer رمان نویس
typist ماشین نویس
drafted چرک نویس
songwriter سرود نویس
dramatist نمایشنامه نویس
dramatists نمایشنامه نویس
scriptwriter نمایشنامه نویس
draughtsmen طرح نویس
draft چرک نویس
essayists مقاله نویس
drafts چرک نویس
tabulator جدول نویس
lexicographer لغت نویس
typists ماشین نویس
columnist مقاله نویس
columnists مقاله نویس
essayist مقاله نویس
draft پیش نویس
odist قصیده نویس
paper stainer کتاب نویس
grandiloquent قلنبه نویس
inker مرکب نویس
lapicide سنگ نویس
paragrapher عبارت نویس
phonographer صدا نویس
playwright نمایشنامه نویس
letter writer نامه نویس
natural historian تاریخ نویس
mythographer اسطوره نویس
songwriter ترانه نویس
magazinist مقاله نویس
magniloquent قلنبه نویس
evangelists انجیل نویس
evangelist انجیل نویس
magazinist مجله نویس
ballpoints روان نویس ها
programmer برنامه نویس
magazin مجله نویس
programmers برنامه نویس
rough or foul copy چرک نویس
proverbialist مثل نویس
proser نثر نویس
prosaist نثر نویس
idyllist قصیده نویس
minute پیش نویس
aphorist پند نویس
prosateur نثر نویس
rewriter دوباره نویس
head liner سرصفحه نویس
calligrapher خوش نویس
gazetteer روزنامه نویس
geneologist شجره نویس
aphorist موجز نویس
gnomical کوتاه لب نویس
caption زیر نویس
captions زیر نویس
chronicler وقایع نویس
calligraphist خوش نویس
annotator تفسیر نویس
allegorist تمثیل نویس
ballpoint pens روان نویس ها
acceptor قبولی نویس
annalist تاریخچه نویس
anecdotist حکایت نویس
historians تاریخ نویس
affiant گواهی نویس
historian تاریخ نویس
annotator حاشیه نویس
proforma پیش نویس
ball pens روان نویس ها
ballpens روان نویس ها
gossiper دری وری نویس
verbose دراز نویس درازگو
biographers شرح حال نویس
subscriber of shares پذیره نویس سهام
proforma پیام پیش نویس
maintenance programmer برنامه نویس پشتیبان
pressmen مخبرروزنامه مقاله نویس
story teller افسانه گو حکایت نویس
penny a line ارزان نویس بی مایه
biographer شرح حال نویس
minute پیش نویس کردن
fountain pen قلم خود نویس
roughs طرح پیش نویس
endorsing پشت نویس کردن
mythopoet شاعر افسانه نویس
mythologist or ger اساطیر نویس اساطیردان
programmer analyst برنامه نویس / تحلیل گر
serialist داستان نویس سریال
pressman مخبرروزنامه مقاله نویس
ink writer در تلگراف مرکب نویس
relative coding برنامه نویس نسبی
fountain pens قلم خود نویس
parts programmer برنامه نویس اجزاء
maintenance programmer برنامه نویس نگهداشت
subscript زیر نویس امضاء
holographs سند دست نویس
computer programmer برنامه نویس کامپیوتر
applications programmer برنامه نویس کاربردی
endorses پشت نویس کردن
endorsed پشت نویس کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com