Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (11 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect
کاملا درست و بدون غلط
perfected
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected
کاملا درست و بدون غلط
perfecting
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting
کاملا درست و بدون غلط
perfects
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects
کاملا درست و بدون غلط
due
درست کاملا"
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
Other Matches
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
to a t
کاملا
perfectly
کاملا"
thru
کاملا
partitura
کاملا
partitur
کاملا
to the full
کاملا
absolutely
کاملا"
totally
کاملا
spankings
کاملا
exactly
کاملا
to a turn
کاملا
to perfection
کاملا
spanking
کاملا
sound
کاملا
richly
کاملا"
to the quick
کاملا
whole hog
کاملا
scot ant lot
کاملا
de-
کاملا
jam-packed
کاملا پر
root and branch
کاملا
replete
کاملا پر
brand new
کاملا نو
sounds
کاملا
to its full extent
<adv.>
کاملا
egregiously
کاملا
sopping
کاملا
fully
کاملا
in full
کاملا
all around
کاملا
entirely
کاملا
absolutely dry
کاملا
soundest
کاملا
sounded
کاملا
thoroughly
کاملا"
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
wholly
کاملا
quite
کاملا
well
<adv.>
کاملا
altogether
کاملا
by all means
<adv.>
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
stone deaf
کاملا کر
comprehensive
<adv.>
کاملا
completely
<adv.>
کاملا
utterly
کاملا
smacked
کاملا
purely
کاملا"
in its entirety
کاملا
intoto
کاملا
smack
کاملا
smacks
کاملا
open-and-shut
کاملا
teetotally
کاملا
open and shut
کاملا
hand and foot
کاملا
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
evolute
کاملا روییده
dead center
<idiom>
کاملا وسط
outrightly
کاملا بیدرنگ
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
outright
کاملا بیدرنگ
head over heels
<idiom>
کاملا ،عمیقا
wide awake
کاملا بیدار
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
dead even
کاملا مساوی
to a T
<idiom>
کاملا،دقیقا
wide-awake
کاملا بیدار
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
stone broke
کاملا ورشکست
perfectly elastic
کاملا با کشش
full duplex
کاملا" دو رشتهای
fully automatic
کاملا" خودکار
in all seriousness
<adv.>
کاملا جدی
quite seriously
<adv.>
کاملا جدی
close up
کاملا افراشته
close-ups
کاملا افراشته
kaput
کاملا شک ست خورده
heavily armed
کاملا مسلح
identical
کاملا" برابر
point device
کاملا راست
close-up
کاملا افراشته
inextenso
کاملا بلند
full duplex
کاملا دو رشتهای
full blown
کاملا افراشته
for all the world like
کاملا` شبیه
span new
کاملا تازه
broad a wake
کاملا بیدار
bang on
کاملا درستوصحیح
zonked
کاملا خسته
four-square
کاملا مربع
down to the ground
ازهرحیث کاملا
armed to the teeth
کاملا` مسلح
fitting allowance
کاملا" اندازه
air dry
کاملا خشک
stone blind
کاملا کور
absolute dry
کاملا" خشک
chock-a-block
کاملا کشیده
chock-a-block
کاملا افراشته
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
computer integrated manufactureing
کارخانه کاملا" اتوماتیک
full duplex channel
مجرای کاملا دو رشتهای
he is the very moral
کاملا مانند است به
widest
پرت کاملا باز
wider
پرت کاملا باز
smashup
کاملا خرد شده
birthday suit
<idiom>
کاملا لخت وبرهنه
well-done steak
استیک کاملا پخته
wear out
کاملا خسته کردن
far cry
<idiom>
چیزی کاملا متفاوت
utter
باعلی درجه کاملا
uttered
باعلی درجه کاملا
utters
باعلی درجه کاملا
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
rout
کاملا شکست دادن
brand new
<idiom>
کاملا تازه وجدید
absorb
کاملا فرو بردن
routed
کاملا شکست دادن
wide
پرت کاملا باز
perfectly elastic demand
تقاضای کاملا با کشش
perfectly elastic supply
عرضه کاملا با کشش
perfectly inelastic demand
تقاضای کاملا بی کشش
through
از اغاز تا انتها کاملا
perfectly inelastic supply
عرضه کاملا بی کشش
ignoramuses
شخص کاملا بی سواد
ignoramus
شخص کاملا بی سواد
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
routs
کاملا شکست دادن
It was a complete surprise to me .
کاملا" غافلگیر شدم
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
to wreck
کاملا خراب کردن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
It's all over.
همه اش
[کاملا]
تمام شد.
That's quite enough.
اون کاملا کافیه.
engrossed
کاملا اشغال شده
to be absolutely determined
کاملا مصمم بودن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
to eat somebody alive
کسی را کاملا شکست دادن
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
to eat somebody alive
بر کسی کاملا غلبه شدن
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
That's sheer madness.
کاری کاملا ابلهانه ای است.
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
bright luster
صیقل کاری کاملا" براق
We know it for a fact that…
برایمان کاملا" معلوم است که ...
rub out
<idiom>
کاملا ویرا کردن ،کشتن
blasius flow
جریان کاملا لایهای تئوریکی
It's Lombard Street to a China orange.
<idiom>
کاملا مسلم وقطعی است.
appressed
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
unfledged
پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
fall over oneself
<idiom>
کاملا مشتاق انجام کاری
fit as a fiddle
<idiom>
روپا ،کاملا تندرست وسلامت
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com