English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
vint درست کردن یا ریختن
Other Matches
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
To collude with someone . to be in league with someone. با کسی روی هم ریختن (تبانی کردن ؟ساخت وپاخت کردن )
disgorged خالی کردن ریختن
disgorges خالی کردن ریختن
disgorging خالی کردن ریختن
found تاسیس کردن ریختن
disgorge خالی کردن ریختن
founds تاسیس کردن ریختن
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
fazed درهم ریختن پریشان کردن
faze درهم ریختن پریشان کردن
fazing درهم ریختن پریشان کردن
barrels درخمره ریختن دربشکه کردن
splash چلپ چلوپ کردن ریختن
splashes چلپ چلوپ کردن ریختن
splashing چلپ چلوپ کردن ریختن
fazes درهم ریختن پریشان کردن
barrel درخمره ریختن دربشکه کردن
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
tin درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slumps یکباره فرو ریختن سقوط کردن
tins درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slump یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumping یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumped یکباره فرو ریختن سقوط کردن
ballast سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
manufacture درست کردن
weaves درست کردن
gullies درست کردن
manufactured درست کردن
manufactures درست کردن
set right درست کردن
weave درست کردن
concocted درست کردن
concoct درست کردن
to set درست کردن
concocts درست کردن
to get up درست کردن
to sct aright درست کردن
clean درست کردن
concocting درست کردن
fabricated درست کردن
build درست کردن
shapes درست کردن
gully درست کردن
cleanest درست کردن
gulleys درست کردن
make up درست کردن
cleans درست کردن
cleaned درست کردن
shape درست کردن
to set to rights درست کردن
to fix up درست کردن
corrects درست کردن
fabricate درست کردن
indite درست کردن
correcting درست کردن
make درست کردن
to riven laths یا درست کردن
to erect into درست کردن از
buildings درست کردن
builds درست کردن
to put in to shape درست کردن
fabricating درست کردن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
trim درست کردن
fabricates درست کردن
to set in order درست کردن
fettle درست کردن
fashion درست کردن
adapt درست کردن
makes درست کردن
fashions درست کردن
correct درست کردن
set in order درست کردن
to put to rights درست کردن
fashioning درست کردن
fix up درست کردن
to cleanvp درست کردن
redd درست کردن
fashioned درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to make something چیزی را درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
recondition دوباره درست کردن
scrambled املت درست کردن
re form دوباره درست کردن
manipulate با دست درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
manipulated با استادی درست کردن
dowel میخچه درست کردن
manipulates با دست درست کردن
dress درست کردن لباس
railroad پاپوش درست کردن
dresses درست کردن لباس
exacted تحمیل کردن بر درست
ponds حوض درست کردن
pond حوض درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
scramble املت درست کردن
to toss up زود درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
scrambling املت درست کردن
hedges خاربست درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
hedged خاربست درست کردن
hedge خاربست درست کردن
image erection درست کردن تصویر
exact تحمیل کردن بر درست
corn popping درست کردن چس فیل
to mill flour ارد درست کردن
blow down بافوت درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
frame پاپوش درست کردن
teams دسته درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
die sink خزینه درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
team دسته درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
scrambles املت درست کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
makes درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
agrees ترتیب دادن درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com