| Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| I shall be back this day month . |
درست یک ماه دیگه برمی گردم |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| I am looking for work ( ajob). |
دارم دنبال کار( شغل ) می گردم |
| Could you watch my bag [for me] until I get back? |
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟ |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
| joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
| OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
| meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
| meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
| joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
| and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
| intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
| intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
| coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
| false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
| either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
| conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
| conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
| unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
| union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
| disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
| assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
| alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
| tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
| tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
| temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
| Enough is enough! <idiom> |
بس کن دیگه! |
| it follows that..... |
چنین برمی اید که .... |
| still worse |
دیگه بدتر |
| What is it now? |
دیگه چه شده ؟ |
| To such an extent that… |
تا حدی که دیگه ... |
| Next Saturday . This coming Saturday. |
شنبه دیگه |
| So much the better. |
دیگه بهتر |
| It is obvious enough . Well of course . |
خب معلومه دیگه |
| That's enough. |
دیگه بس است. |
| Come on! |
بیا دیگه! |
| C'mon! |
بیا دیگه! |
| function subprogram |
ریزبرنامهای که مقدارمنفردی را برمی گرداند |
| I can manage that. <idiom> |
خودم از پسش برمی آیم. |
| I can manage that. <idiom> |
من از پس این کار برمی آیم. |
| it piques curiosity |
حس کنجکاوی شخص را برمی انگیزد |
| Go ahead! |
انجام بدهید دیگه! |
| I cant nor can anyone else . |
نه من می توانم ونه کس دیگه |
| Just go! |
بریم [حرکت کن] دیگه! |
| Do come! |
خوب بیا دیگه! |
| He went for good. |
رفت و دیگه نیامد |
| Whoever else that may object . |
هر کس دیگه که اعتراض کند |
| mercury delay line |
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت |
| I can manage, thank you. |
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم. |
| judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
| You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk . |
تو یکی دیگه حرف نزن ! |
| I must be going now. |
الان دیگه باید بروم |
| He wont be back for another six months. |
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد |
| That's (just) the way things are. |
موقعیت حالا دیگه اینطوریه. |
| Any fool knows that . |
اینرا دیگه هرخری می داند |
| Come forward a little (little bit)more. |
یک قدری دیگه بیا جلو |
| just <adv.> <idiom> |
حالا دیگه [اصطلاح روزمره] |
| simply <adv.> <idiom> |
حالا دیگه [اصطلاح روزمره] |
| registers |
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد. |
| pickup message |
پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد |
| registering |
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد. |
| delays |
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد |
| register |
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد. |
| delaying |
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد |
| delay |
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد |
Please give the other foot . |
لنگه دیگه این کفش را بدهید. |
| Where is the mate ( companion ) of this glove ? |
لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟ |
| That's just the way it is. |
این حالا [دیگه] اینطوری است. |
| How come we dont see you more pften? |
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟ |
| Boys will be boys. |
پسرها حالا دیگه اینطور هستند. |
| His political beliefs are old hat now . |
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده |
| what have you [ gone and] done now! |
حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی! |
| You wont catch me going to his house . |
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم |
| I knocked off another 1000 tomans. |
1000 تومان دیگه از قیمت زدم |
| This is treason, pure and simple. |
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
| out and in |
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد |
| It is money down the drain (gone to blazes). |
این دیگه پول دور ریختن است |
| Enough already! [American E] |
دیگه اینقدر حرف نزن! [اصطلاح روزمره] |
| That is all we needed!That caps ( beats ) all ! |
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود ! |
| These coins are very hard to come by . |
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند |
| This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . |
این حرفها دیگه کهنه شده است |
| de scrambler |
وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند |
| This jock that you told me is as old as Adams . |
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است |
He has vowed not to gamble again. |
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند. |
| The car is now in perfect running order . |
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند |
| second-guess someone <idiom> |
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد |
| documenting |
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد |
| documented |
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد |
| document |
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد |
| permanent |
حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند |
| reset |
دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند |
| resets |
دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند |
| permanent |
رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند |
| Enough already! [American E] |
کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره] |
| feedback |
اطلاعات مربوط به تاثیرات سیگنال کنترلی روی وسیله یا ماشین که به کامپیوترکنترلی برمی گرددو |
absolute address |
وسیله ورودی مثل tablet یا mouse که مختصات نشانه گر را با بردارهای مخصوص برمی گرداند |
| non volatile |
رسانه ذخیره سازی یا حافظه که داده را برمی گرداند حتی وقتی که برق قط ع شود |
| The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
| That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> |
این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره] |
| horizontal |
مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل |
| EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
| alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
| alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
| differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
| exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
| difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
| exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
| reset |
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد |
| storage |
TRC مخصوص برای گرافیک کامپیوتری . تصویری را روی صفحه برمی گرداند بدون نیاز به عملیات تنظیم مجدد |
| resets |
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد |
| medium |
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند. |
| mediums |
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند. |
| del |
کلیدی در صفحه کلید که نشانه گر را یک حرف به عقب برمی گرداند و آن حرف را پاک میکند |
| loops |
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد |
| looped |
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد |
loop |
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد |
| GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
| softer |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
| softest |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
operation |
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه |
| soft |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
| My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. |
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود ) |
| shell out |
خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد |
| link |
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد |
| NAND function |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
| denial |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
| denials |
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد |
| symmetric difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند |
| dispersion |
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد |
| equality |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
| except |
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند |
| reads |
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
| read |
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
| macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
| phosphor |
صفحه نمایش پوشیده شده که تصاویر نمایش داده شده در زمان طولانی تر از تنظیم مجدد برمی گرداند و اثرات نور را کم میکند |
| residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
| resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
| transparent |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
| transparently |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
| She procrastinated until it was too late . |
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت |
| reads |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
| read |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
| integral |
درست |
| by fits and starts |
درست |
| perfected |
درست |
| genuine |
درست |
| right |
درست |
| perfect |
درست |
| legitimating |
درست |
| righted |
درست |
| conscionable |
درست |
| Quite [so] ! |
درست! |
| Am I not right?dont you agree with me ? |
درست می گه یا نه ؟ |
| exactly |
درست |
| incorrect |
نا درست |
| straighter |
درست |
| by the square |
درست |
| legitimate |
درست |
| legitimated |
درست |
| legitimates |
درست |
| perfecting |
درست |
| orthodox |
درست |
| straightest |
درست |
| straightforward |
درست |
| veracious |
درست |
| corrects |
درست |
| proper |
درست |
| correcting |
درست |
| exacts |
درست |
| exacted |
درست |
| legitimately |
درست |
| straight |
درست |
| well advised |
درست |
| perfects |
درست |
| entire |
درست |
| plain dealing |
درست |
| inviolate |
درست |
| correct |
درست |
| just |
درست |
| whole |
درست |
| sock |
درست |
| exact |
درست |
| accurate |
درست |
| right as a trivet |
تن درست |
| useful <adj.> |
درست |
| smack dab |
درست |
| indefectible |
درست |
| orthographically |
درست |
| right as a trivet |
درست |
| properly |
درست |
| authentic |
درست |
| true |
درست |
| truer |
درست |
| utilitarian [useful] <adj.> |
درست |
| incorrupt |
درست |
| right as nails |
درست |
| true <adj.> |
درست |
| real <adj.> |
درست |
| proper <adj.> |
درست |
| exact <adj.> |
درست |
| correct <adj.> |
درست |