Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
Other Matches
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymies
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
stymieing
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
snug
بطور دنج قرار گرفتن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
align
دریک ردیف قرار گرفتن
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
traverses
حرکت درسمت
righted
درسمت راست
sinisteral
واقع درسمت چپ
traverse
حرکت درسمت
traversed
حرکت درسمت
traversing
حرکت درسمت
on the sunny side .
درسمت آفتاب رو
righting
درسمت راست
right
درسمت راست
turn table
سینی گردش درسمت
dead ahead
درست درسمت سینه ناو
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
windage
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
leeboard
ورق فلزی یاتخته واقع درسمت باد پناه قایق
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
crossing target
هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
accorded
قرار
concord
قرار
accommodation
قرار
accommodations
قرار
dictums
قرار
accord
قرار
arrangements
قرار
arrangement
قرار
at
از قرار
decision
قرار
decisions
قرار
moonish
بی قرار
stipulation
قرار
restless
بی قرار
black smiths, top swage
قرار
rates
قرار
rate
قرار
writ
قرار
writs
قرار
at the rate of
از قرار
arrangment
قرار
equanimity
قرار
variable
بی قرار
accords
قرار
swage
قرار
variables
بی قرار
dictum
قرار
located
قرار دادن
permanent mold
قرار می گیرند
underexpose
قرار دادن
to this effect
ازاین قرار
locate
قرار دادن
presumedly
از قرار معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it …
از قرار معلوم ...
pre arrengement
قرار قبلی
pre arrangement
قرار قبلی
pousto
قرار گاه
resolution
قرار رای
posit
قرار دادن
resolutions
قرار رای
relative location
قرار دادن
lodged
قرار دادن
lodge
قرار دادن
writ
قرار دادگاه
locates
قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com