Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
macropsia
درشت بینی
megalopsia
درشت بینی
megalopsis
درشت بینی
Search result with all words
macroptic hallucination
توهم درشت بینی
Other Matches
pug nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
septum
حفرههای بینی پره بینی
guided propagation
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
grossest
درشت
tibias
درشت نی
shank
درشت نی
grosses
درشت
grosser
درشت
grossed
درشت
gross
درشت
shin bone
درشت نی
macro generator
درشت زا
gruff
درشت
hulking
درشت
macro
درشت
coarse
درشت
coarser
درشت
coarse grained
درشت
coarse fibred
نخ درشت
tibia
درشت نی
coarsest
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
macrosomatic
درشت تن
rough-hewn
درشت
crass
درشت
grained
درشت
abrupt
درشت
sturdier
درشت
jumbo
درشت
sturdiest
درشت
sturdy
درشت
jumbos
درشت
rough hewn
درشت
magnifier
درشت کن
harshest
درشت
harsher
درشت
roughest
درشت
harsh
درشت
grossing
درشت
majuscular
درشت
rough
درشت
macro
درشت دستور
kersey
شال درشت
rappee
انفیه درشت
hulking
درشت استخوان
majuscule
حرف درشت
grumpish
ترشرو درشت
magnifier
درشت نما
rudas
درشت گنده
rough spoken
درشت سخن
humble bee
زنبور درشت
kerria
برگ درشت
macro assembler
درشت همگزار
macro assembler
درشت همگذار
magnify
درشت کردن
macroinstruction
درشت دستور
macrography
درشت نویسی
macrograph
خط و تصویر درشت
macro instruction
درشت دستور
macrocycle
درشت حلقه
macrocode
دستورالعملهای درشت
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro library
درشت کتابخانه
macroscopic
درشت نمود
magnified
درشت کردن
magnifies
درشت کردن
macro call
درشت فراخوان
macro declaration
درشت اعلان
macro definition
درشت تعریف
macro difinition
درشت تعریف
macrocode
درشت برنامه
macro processor
درشت پردازشگر
largest
درشت لبریز
grossing
درشت بافت
rough
درشت ناهموار
boldface
حرف درشت
boldfacing
درشت نمایی
bumble bee
زنبور درشت
largeof limb
درشت اندام
coarse gravel
شن درشت دانه
cobnut
فندق درشت
costard
سیب درشت
text hand
دستخط درشت
roughest
درشت ناهموار
grossest
درشت بافت
grosses
درشت بافت
larger
درشت لبریز
gritted
ماسه درشت
large
درشت لبریز
gritting
ماسه درشت
chesty
درشت پستان
magnifying
درشت کردن
grit
ماسه درشت
gross
درشت بافت
grits
ارد درشت
grosser
درشت بافت
magnifications
درشت نمایی
lumps
تکه درشت
lump
تکه درشت
buckshot
ساچمه درشت
grossed
درشت بافت
brutish
بی شعور درشت
gaint molecule
درشت مولکول
macromolecule
درشت مولکول
engross
درشت نوشتن
snowberry
اقطی گل درشت
shower
درشت باران
showered
درشت باران
showering
درشت باران
showers
درشت باران
exaggerated stereoscopy
درشت نما
crus
درشت نی ساق
lumped
تکه درشت
magnification
درشت نمایی
grained
درشت باف
capitalizing
باحروف درشت نوشتن
capital
حرف درشت پایتخت
macroprogramming
درشت برنامه نویسی
macromolecular chemistry
شیمی درشت مولکول
magnification factor
عامل درشت نمایی
demerara sugar
شکر زرد و درشت
capitalised
باحروف درشت نوشتن
capitalises
باحروف درشت نوشتن
crepe paper
کاغذ الیاف درشت
capitalising
باحروف درشت نوشتن
capitalize
باحروف درشت نوشتن
capitalized
باحروف درشت نوشتن
capitalizes
باحروف درشت نوشتن
macrosplanchnic build
هیکل درشت تنه
grit
درشت ماسه سنگ
boldface
یکنوع حرف درشت
vespid
زنبور درشت و سرخ
coarse sieve
غربال سوراخ درشت
positional macro
درشت دستور مرتبهای
coarse aggregate
مصالح درشت دانه
lateral magnifying power
درشت نمایی جانبی
macro
کلان درشت دستور
lunker
نوعی ماهی درشت
bigaroon
یک جور گیلاس درشت
macro expansion
بسط درشت دستور
jack plane
رنده درشت تراش
gritted
درشت ماسه سنگ
macrocyclic musks
مشکهای درشت حلقهای
rip saw
اره دندانه درشت
macrocyclic effect
اثر درشت حلقهای
wolf hound
تازی درشت اندام
gritting
درشت ماسه سنگ
was grinted in large t.
با حروف درشت چاب
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
gross motor skills
مهارتهای حرکتی درشت
predicting interval
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
magnifier
ذره بین درشت نما
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
macroprogramming
برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
keyword macro
درشت دستور کلید واژهای
deep mouthed
دارای صدای درشت و کلفت
cottonade
پارچه نخی درشت باف
magnifcation
درشت سازی ستایش زیاد
magnification
بزرگ سازی درشت نمایی
magnifications
بزرگ سازی درشت نمایی
marrow bean
لوبیای تخم درشت باغی
mixed mode macro
درشت دستور امیخته باب
powering
درشت نمایی قدرت دوربین
coarse aggregate
مصالح دانه بندی درشت
powers
درشت نمایی قدرت دوربین
tortrix
پروانه بید درشت اندام
power
درشت نمایی قدرت دوربین
powered
درشت نمایی قدرت دوربین
cheesecloth
پارچهی پنبهای درشت باف
stickup initial
حرف درشت اول پاراگراف
Do not entrust great affairs to the small.
<proverb>
به خردان مفرماى کار درشت .
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
runts
کبوتر خانگی درشت کوتوله
runt
کبوتر خانگی درشت کوتوله
rough hew
درشت بریدن طرح کردن
roughhew
درشت بریدن طرح کردن
tortricid
پروانه بید درشت اندام
madras
پیراهن درشت باف سفید نخی
tiger moth
پروانه درشت اندام ودراز بال
engrosser
کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند
cheesecloth
پارچهی درشت باف که در آن پنیر میریختند
resolution
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolutions
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
drop cap
حرف درشت اولین کلمه پاراگراف
hard as nails
<idiom>
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
willet
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
uncial letters
حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
snivelled
اب بینی
snoot
بینی
the handle of the face
بینی
snot
اب بینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com