English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
macrocycle درشت حلقه
Other Matches
base ring حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
loop بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
looped بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
nests حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
ferrules حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
ferrule حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
crisper موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisp موجدارکردن حلقه حلقه کردن
looped حلقه درون حلقه دیگر
crispest موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisps موجدارکردن حلقه حلقه کردن
loop حلقه درون حلقه دیگر
loops حلقه درون حلقه دیگر
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
purls حلقه حلقه شدن
convolute حلقه حلقه کردن
eye bolt حلقه حلقه اتصال
purling حلقه حلقه شدن
purled حلقه حلقه شدن
purl حلقه حلقه شدن
quoit حلقه پرتاب حلقه
wreathy حلقه حلقه شده
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
harsher درشت
hulking درشت
coarse grained درشت
grossing درشت
grossest درشت
grosses درشت
grosser درشت
coarse fibred نخ درشت
coarser درشت
macrosomatic درشت تن
crass درشت
coarse درشت
gruff درشت
tibia درشت نی
tibias درشت نی
grained درشت
rough درشت
roughest درشت
rough hewn درشت
rough-hewn درشت
coarsest درشت
grossed درشت
macro generator درشت زا
majuscular درشت
sturdy درشت
of a coarse fibre نخ درشت
magnifier درشت کن
shin bone درشت نی
macro درشت
sturdiest درشت
jumbos درشت
jumbo درشت
harsh درشت
shank درشت نی
harshest درشت
abrupt درشت
sturdier درشت
gross درشت
macropsia درشت بینی
megalopsia درشت بینی
hulking درشت استخوان
macroinstruction درشت دستور
macrography درشت نویسی
macrograph خط و تصویر درشت
macrocode دستورالعملهای درشت
macrocode درشت برنامه
macro processor درشت پردازشگر
macro library درشت کتابخانه
macro instruction درشت دستورالعمل
megalopsis درشت بینی
macroscopic درشت نمود
chesty درشت پستان
text hand دستخط درشت
snowberry اقطی گل درشت
rudas درشت گنده
rough spoken درشت سخن
rappee انفیه درشت
magnifier درشت نما
magnified درشت کردن
magnifies درشت کردن
majuscule حرف درشت
magnify درشت کردن
magnifying درشت کردن
buckshot ساچمه درشت
macro call درشت فراخوان
coarse gravel شن درشت دانه
cobnut فندق درشت
macro assembler درشت همگذار
costard سیب درشت
crus درشت نی ساق
engross درشت نوشتن
exaggerated stereoscopy درشت نما
macro assembler درشت همگزار
macro درشت دستور
gaint molecule درشت مولکول
largeof limb درشت اندام
kersey شال درشت
macromolecule درشت مولکول
grumpish ترشرو درشت
kerria برگ درشت
bumble bee زنبور درشت
boldfacing درشت نمایی
lump تکه درشت
lumped تکه درشت
lumps تکه درشت
magnification درشت نمایی
magnifications درشت نمایی
macro instruction درشت دستور
grained درشت باف
rough درشت ناهموار
roughest درشت ناهموار
grits ارد درشت
macro difinition درشت تعریف
grit ماسه درشت
gritted ماسه درشت
gritting ماسه درشت
macro declaration درشت اعلان
boldface حرف درشت
humble bee زنبور درشت
large درشت لبریز
larger درشت لبریز
showers درشت باران
showering درشت باران
showered درشت باران
shower درشت باران
gross درشت بافت
grossed درشت بافت
grosser درشت بافت
largest درشت لبریز
grossest درشت بافت
macro definition درشت تعریف
grossing درشت بافت
brutish بی شعور درشت
grosses درشت بافت
jack plane رنده درشت تراش
lateral magnifying power درشت نمایی جانبی
positional macro درشت دستور مرتبهای
rip saw اره دندانه درشت
of a coarse fibre درشت بافت زمخت
lunker نوعی ماهی درشت
macro کلان درشت دستور
gross motor skills مهارتهای حرکتی درشت
macrocyclic effect اثر درشت حلقهای
macrocyclic musks مشکهای درشت حلقهای
macromolecular chemistry شیمی درشت مولکول
macroprogramming درشت برنامه نویسی
macroptic hallucination توهم درشت بینی
macrosplanchnic build هیکل درشت تنه
magnification factor عامل درشت نمایی
macro expansion بسط درشت دستور
capitalizing باحروف درشت نوشتن
capitalized باحروف درشت نوشتن
capitalize باحروف درشت نوشتن
capitalising باحروف درشت نوشتن
capitalises باحروف درشت نوشتن
capitalised باحروف درشت نوشتن
capital حرف درشت پایتخت
crepe paper کاغذ الیاف درشت
coarse sieve غربال سوراخ درشت
bigaroon یک جور گیلاس درشت
vespid زنبور درشت و سرخ
demerara sugar شکر زرد و درشت
was grinted in large t. با حروف درشت چاب
coarse aggregate مصالح درشت دانه
capitalizes باحروف درشت نوشتن
boldface یکنوع حرف درشت
wolf hound تازی درشت اندام
gritted درشت ماسه سنگ
grit درشت ماسه سنگ
gritting درشت ماسه سنگ
marrow bean لوبیای تخم درشت باغی
magnifier ذره بین درشت نما
powering درشت نمایی قدرت دوربین
runt کبوتر خانگی درشت کوتوله
keyword macro درشت دستور کلید واژهای
coarse aggregate مصالح دانه بندی درشت
rough hew درشت بریدن طرح کردن
cheesecloth پارچهی پنبهای درشت باف
runts کبوتر خانگی درشت کوتوله
granular snow برف سفت با دانههای درشت
power درشت نمایی قدرت دوربین
mixed mode macro درشت دستور امیخته باب
powers درشت نمایی قدرت دوربین
Do not entrust great affairs to the small. <proverb> به خردان مفرماى کار درشت .
powered درشت نمایی قدرت دوربین
magnifications بزرگ سازی درشت نمایی
magnification بزرگ سازی درشت نمایی
deep mouthed دارای صدای درشت و کلفت
tortricid پروانه بید درشت اندام
tortricidae پروانه بید درشت اندام
macroprogramming برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
tortrix پروانه بید درشت اندام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com