English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
To be in someones black list (book). درلیست سیاه کسی بودن
Other Matches
list درلیست ثبت کردن
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
basalt نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouette نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouettes نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
rogue value موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
melanin رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
sables رنگ سیاه لباس سیاه
ethiops سیاب سیاه جیوه سیاه
bold face طرح سیاه حرف سیاه
smutted whcat گندم سیاه یا زنگ سیاه
sable رنگ سیاه لباس سیاه
black holes حفره سیاه چاله سیاه
black hole حفره سیاه چاله سیاه
black body radiation تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
paper white monitor صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
agrees متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
consists شامل بودن عبارت بودن از
resides ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
agree متفق بودن همرای بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
includes شامل بودن متضمن بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
include شامل بودن متضمن بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
pitch dark سیاه
mossy سیاه اب
blacked سیاه
Negro سیاه
jet-black سیاه سیاه
pitchy سیاه
black سیاه
jetty سیاه
jetties سیاه
swamps سیاه اب
swamp سیاه اب
blacks سیاه
swamping سیاه اب
quagmires سیاه اب
night black سیاه
blackest سیاه
quagmire سیاه اب
swamped سیاه اب
blacker سیاه
sooty سیاه
marshes سیاه اب
ebon سیاه
marsh سیاه اب
sad coloured سیاه
bog سیاه اب
Negroes سیاه
dogwood سیاه ال
grimy سیاه
bogs سیاه اب
glaucoma اب سیاه
pissed سیاه مست
pitch-black خیلی سیاه
niggers سیاه پوست
liver جگر سیاه
caraway زیره سیاه
moles خال سیاه
livers جگر سیاه
raven کلاغ سیاه
ravens کلاغ سیاه
spade خال دل سیاه
spades خال دل سیاه
to black out سیاه کردن
I was put to shame. I was shame-stricken. رو سیاه شدم
sozzled سیاه مست
zonked سیاه مست
stoned سیاه مست
wash drawing ابرنگ سیاه
water proofed mortar اهک سیاه
black eyes چشم سیاه
jet-black سیاه شبقی
black board تخته سیاه
black hole سیاه چال
blackboard تخته سیاه
dungeons سیاه چال
viper's grass سفورجنه سیاه
denigration سیاه ساختن
black eye چشم سیاه
black boxes جعبه سیاه
pitch black خیلی سیاه
black and white سیاه و سفید
to wear willow سیاه پوشیدن
black holes سیاه چال
dungeon سیاه چال
blackboards تخته سیاه
mole خال سیاه
blacked سیاه رنگی
black markets بازار سیاه
blackhead جوش سر سیاه
blackheads جوش سر سیاه
basalt سیاه سنگ
blacking واکس سیاه
blacking رنگ سیاه
buckwheat گندم سیاه
black market بازار سیاه
marsh سیاه اب باطلاق
marshes سیاه اب باطلاق
lynx سیاه گوش
lynxes سیاه گوش
swarthy سیاه چره
rook کلاغ سیاه
rooks کلاغ سیاه
graphite سرب سیاه
black box جعبه سیاه
blacker سیاه کردن
black coffee قهوه سیاه
blackest سیاه شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com