Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (7 milliseconds)
English
Persian
chemotherapy
درمان بواسطه موادشیمیایی
Other Matches
therapist
متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapists
متخصص درمان شناسی درمان شناس
impregnated
پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
mercerize
موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
photochemistry
رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
heparinize
باهپارین درمان کردن تحت درمان باهپارین قراردادن
client centered therapy
درمان متمرکز بر درمان جو
by
از بواسطه
on account of
بواسطه
through
بواسطه
by of
بواسطه
because of
بواسطه
from
بواسطه
they fought with courage
از =بواسطه
frae
بواسطه
in right of his wife
بواسطه
in d.of
بواسطه
for
بواسطه
through
بواسطه سرتاسر
out of
در خارج بواسطه
thru
بخاطر بواسطه
for the sake of money
بواسطه پول
out-of-
در خارج بواسطه
it is because
بواسطه انست که
ipso jure
بواسطه خود قانون
seaworn
ساییده بواسطه دریا
photobiotic
زنده بواسطه نور
ipso facto
بواسطه خود عمل
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
ipso facto
بواسطه ماهیت خود فعل
emprosthotonos
پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
forlackof shoes
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
to strain under a load
درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
the veaael was neaped
کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
taeniasis
بدی مزاج بواسطه کرم کدو
land sick
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
ness on his part
این بیشتر بواسطه کمرویی است
to blunder away
بواسطه سوء اداره تلف کردن
to grudge to do a thing
بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
to invalid a soldier home
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
mithridatism
مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
men of light and leading
مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
mondayish
بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
to freshen rope
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
medicative
درمان کن
therapy
درمان
natural philosophy
درمان
irremediable
بی درمان
medicaments
درمان
medicament
درمان
water cure
اب درمان
cures
درمان
cured
درمان
remediless
بی درمان
treatment
درمان
client
درمان جو
clients
درمان جو
immedicable
بی درمان
remedying
درمان
treatments
درمان
cure
درمان
remedy
درمان
remedies
درمان
remedied
درمان
kinesalgia
جنبش درمان
interpretive therapy
درمان تفسیری
inpatient
تحت درمان
therapeutist
درمان شناس
iamatology
درمان شناسی
marriage therapy
درمان زناشویی
therapeusis
درمان شناسی
supportive therapy
درمان حمایتی
social therapy
درمان اجتماعی
treatable
قابل درمان
remediless
درمان ناپذیر
remediable
درمان پذیر
relationship therapy
درمان ارتباطی
quadrangular therapy
درمان دو زوجی
psychotherapy ortherapeutics
روح درمان
post treatment follow up
پیگیری پس از درمان
placebo therapy
درمان با دارونما
pithiatism
درمان تلقینی
operable
قابل درمان
It'll be OK.
<idiom>
درمان میشود!
therapeutics
درمان شناسی
curative
درمان بخش
remedy
درمان کردن
remedying
درمان میزان
remedying
درمان کردن
faith cure
درمان اعتقادی
faith healing
درمان اعتقادی
physiotherapy
درمان فیزیکی
psychotherapy
درمان روانی
chemotherapy
درمان دارویی
aceology
درمان شناسی
active therapy
درمان فعال
adjunctive therapy
درمان جنبی
adjuvent therapy
درمان تکمیلی
an active remedy
درمان کاری
analytic therapy
درمان تحلیلی
remedy
درمان میزان
remedies
درمان کردن
treat
درمان کردن
treat
درمان شدن
treated
درمان کردن
treated
درمان شدن
treats
درمان کردن
treats
درمان شدن
incurable
بی درمان بیچاره
incurable
درمان ناپذیر
cure
درمان بخشیدن
cured
درمان بخشیدن
cures
درمان بخشیدن
remedied
درمان میزان
remedied
درمان کردن
remedies
درمان میزان
aversion therapy
درمان اجتنابی
corrective therapy
درمان اصلاحی
existential therapy
درمان وجودی
cure all
درمان هر درد
depth therapy
درمان عمقی
healable
درمان پذیر
cooperative therapy
درمان تعاونی
direct therapy
درمان رهنمودی
electrotherapeutics
درمان برقی
hydropathist
اب درمان دان
dual sex therapy
درمان دو جنسیتی
conjoint therapy
درمان زوجی
multiple therapy
درمان تعاونی
encounter group therapy
درمان با گروه رویارویی
x ray therapy
درمان با اشعه مجهول
homeopath
جور درمان خواه
homeopaths
جور درمان خواه
shock therapy
درمان با ضربه برقی
homoeopaths
جور درمان خواه
Patience is a plaster for all sores .
<proverb>
صبر,درمان هر دردیست .
indoklon therapy
درمان با استنشاق اندوکلون
insulin coma therapy
درمان با اغماء انسولینی
insulin shock therapy
درمان با ضربه انسولین
electroconvulsive therapy
درمان با تشنج برقی
electric convulsive therapy
درمان با تشنج برقی
ect
درمان با تشنج برقی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
electroshock therapy
درمان با ضربه برقی
sex therapy
درمان اختلالات جنسی
carbon dioxide therapy
درمان با انیدرید کربنیک
therapeutic
وابسته به درمان شناسی
mud bath
گل مالی تن برای درمان
therapeutically
از لحاظ درمان شناسی
therapeutist
متخصص درمان شناسی
directive group therapy
درمان رهنمودی گروهی
physical medicine
درمان بدنی و توان بخشی
chiropodists
متخصص درمان وحفافت پاها
root canal treatment
[RCT]
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
implosive therapy
درمان با غرقه سازی تجسمی
root canal therapy
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
hydropathic
وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
physiatrics
درمان امراض باوسایل طبیعی
root canal procedure
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
endodontic therapy
درمان ریشه
[دندان پزشکی]
nephritic
درمان کننده ناخوشی گرده
they are cured by nature
طبیعت انها را درمان میکند
chiropodist
متخصص درمان وحفافت پاها
Tears remedy every irremediable ailment.
<proverb>
گریه بر هر درد بى درمان دواست .
Jealousy is a remediless disease.
<proverb>
یسد درد بى درمان است .
occupational therapy
درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
osteopathy
درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
radiotherapy
رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
hydrotherapeutic
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
hydropath establishment
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
psychosurgery
جراحی مغز جهت درمان بیماری روانی
acupressure
روش تسکین درد و درمان بیماری از طریق فشار نقاط خاصی از بدن
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
antihistamine
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
crymotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
immedicable
درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com