Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
smoke out
<idiom>
درمه غلیظ گیر کردن
Other Matches
body
غلیظ کردن
bodies
غلیظ کردن
enrichment
غلیظ کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
burring
غلیظ تلفظ کردن
burrs
غلیظ تلفظ کردن
burr
غلیظ تلفظ کردن
burred
غلیظ تلفظ کردن
condenses
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condensing
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
concentrated
غلیظ
dense
غلیظ
fulsome
غلیظ
denser
غلیظ
sizy
غلیظ
grumous
غلیظ
thick fog
مه غلیظ
densest
غلیظ
smoke
مه غلیظ
smokes
مه غلیظ
dreggy
غلیظ
dense fog
مه بس غلیظ
caliginous
تار غلیظ
pea-souper
مه غلیظ زردرنگ
pea-soupers
مه غلیظ زردرنگ
semiliquid
مایع غلیظ
inspissation
غلیظ سازی
pea souper
مه غلیظ زردرنگ
incrassate
غلیظ شدن
condensable
غلیظ شدنی
concentrations
غلیظ سازی
concentration
غلیظ سازی
consomme
ابگوشت غلیظ
potage
ابگوشت غلیظ
thickeners
غلیظ کننده
thickener
غلیظ کننده
loblolly
اش اماج غلیظ
thickest
غلیظ سفت
thicker
غلیظ سفت
thick
غلیظ سفت
thicken
غلیظ شدن
incrassate
غلیظ گردن
thickens
غلیظ شدن
heavy accent
لهجه غلیظ
slabs
غلیظ لیز
massy
متراکم غلیظ
slab
غلیظ لیز
thickened
غلیظ شدن
impaste
رنگ غلیظ زدن به
pea soupy
غلیظ و زرد رنگ
heavy
غلیظ خواب الود
heavies
غلیظ خواب الود
heavier
غلیظ خواب الود
viscid
غلیظ وشیره مانند
heaviest
غلیظ خواب الود
thickening agent
عامل غلیظ کننده
cream of lime
دوغاب اهک غلیظ
Blood is thicker than water .
<proverb>
خون از آب غلیظ تر است.
madrilene
ابگوشت غلیظ گوجه فرنگی
minestrone
سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
impasto
شیوه رنگ زنی غلیظ
wilson cloud
نوعی ابر غلیظ و متراکم
smoggy
پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
sirup
محلول غلیظ قندی دارویی
syrup
محلول غلیظ قندی دارویی
syrups
محلول غلیظ قندی دارویی
sludge
لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
accelerating pump
پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
calendaring
قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com