Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
English
Persian
clangorous
درنگ درنگ کننده
Search result with all words
hesitant
درنگ کننده
lingerer
درنگ کننده
retardative
درنگ کننده
retardatory
درنگ کننده
Other Matches
halt
درنگ
without demur
بی درنگ
delay
درنگ
delaying
درنگ
delays
درنگ
juncture
درنگ
right off the bat
<idiom>
بی درنگ
hertzprung russel diagram
درنگ
hesitance
درنگ
cut-offs
درنگ
cut-off
درنگ
hesitation
درنگ
halted
درنگ
halts
درنگ
tarriance
درنگ
tarried
درنگ
tarries
درنگ
tarry
درنگ
tarrying
درنگ
right off
بی درنگ
right away
بی درنگ
eftsoons
بی درنگ
immediate
<adj.>
بی درنگ
straight away
بی درنگ
pausing
درنگ
pauses
درنگ
loiteringly
با درنگ
hesitancy
درنگ
pause
درنگ
paused
درنگ
instantaneous
<adj.>
بی درنگ
intuitive
<adj.>
بی درنگ
unintermediate
<adj.>
بی درنگ
lingers
درنگ کردن
tarry
درنگ کردن
tarrying
درنگ کردن
retardment
درنگ تاخیر
loitering
: درنگ کردن
loiter
: درنگ کردن
loitered
: درنگ کردن
tarries
درنگ کردن
swither
درنگ کردن
demur
درنگ کردن
demurred
درنگ کردن
loiters
: درنگ کردن
demurring
درنگ کردن
demurs
درنگ کردن
stick around
درنگ کردن
two days d
دو روز درنگ
directly
یکراست بی درنگ
tarried
درنگ کردن
lingering
درنگ کردن
lingered
درنگ کردن
loiteringly
درنگ کنان
lingeringly
درنگ کنان
linger
درنگ کردن
unhesitatingly
بی درنگ بی تامل
apace
باشتاب بی درنگ
right away
<idiom>
فورا ،بی درنگ
real time
بلا درنگ
hey presto
برگرد درنگ
snap shoting
بی درنگ شلیک کردن
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
let
درنگ کردن مانع
lets
درنگ کردن مانع
letting
درنگ کردن مانع
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
proceed at once to tehran
بی درنگ به تهران رهسپارشوید
real time output
خروجی بلا درنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
haw
درنگ فرمان حرکت
hawed
درنگ فرمان حرکت
hawing
درنگ فرمان حرکت
haws
درنگ فرمان حرکت
real time input
ورودی بلا درنگ
demurred
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurs
تقاضای درنگ یا مکث کردن
demur
تقاضای درنگ یا مکث کردن
haltingly
درنگ کنان ازروی دودلی
demurring
تقاضای درنگ یا مکث کردن
to snap up
بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to linger on a subject
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
to make a pause
درنگ کردن تامل کردن
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
کج کننده واژگون کننده
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
stabilisers
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilizer
تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
requistioner
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
supporting arms
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
desiccant
مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
jumper
شوت کننده با پرش پرش کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com