English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
Other Matches
admix دخالت کردن
interfered دخالت کردن
intervene دخالت کردن
to strike in دخالت کردن
interfere دخالت کردن
intervened دخالت کردن
intervenes دخالت کردن
to have a finger in the pie دخالت کردن
participate دخالت کردن
take part دخالت کردن
interferes دخالت کردن
participates دخالت کردن
participated دخالت کردن
to step in دخالت کردن توامدن
take part دخالت یا شرکت کردن
come between <idiom> درروابط دونفر دخالت کردن
intromit دخالت کردن مزاحم شدن
at all points درهمه جا
far and wide درهمه جا
everywhere درهمه جا درهرقسمت
through thick and thin درهمه حالی
at all hours <adv.> درهمه اوقات
immanency حضور درهمه جا
immanence حضور درهمه جا
any time <adv.> درهمه اوقات
at any time <adv.> درهمه اوقات
at all times درهمه اوقات
anytime <adv.> درهمه اوقات
whether or not درهمه حال
to broad cast information خبری که درهمه جا منتشرشود
up hill and down dale دردره وماهور درهمه جا
world wide مشهور جهان متداول درهمه جا
to broadcast seed تخمی که درهمه جا پاشیده شود
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
wisenheimer کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
immanent دارای نفوذ کامل درسرتاسرجهان درهمه جاحاضر
this word occurs in gulistan p این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
interference دخالت
intervention دخالت
interventions دخالت
mediacy دخالت
platonic cycle or year مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
meddle دخالت بیجاکردن
hand دخالت کمک
meddles دخالت بیجاکردن
meddled دخالت بیجاکردن
to chop in دخالت درگفتگوکردن
handing دخالت کمک
interferential وابسته به دخالت
meddlesomeness دخالت بیجا
meddling دخالت بیجا
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
exchange intervention دخالت در بازار ارز
interposition دخالت میانه گیری
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
hen hussy مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
telesthesia احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
She's got a finger in every pie. او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
automation استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
she is a rosrtam in petticoats درهمه چیز مانندرستم است جز اینکه زن است
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
coincidence circuit یک مدارالکترونیکی که تنهادرصورت دریافت سیگنال درهمه ورودیها بصورت همزمان یا بسیار نزدیک بهم دارای سیگنال خروجی خواهدبود
stucco گچ کاری کردن
recondition نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
reconditions نو کاری کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
rosettes اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
rosette اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
supervening impossibility of performance غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
summary conviction حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
frustration غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
refashion دست کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
rodeo سوار کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
purfle منبت کاری کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
to brush over دست کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
hammers چکش کاری کردن
manipulation دست کاری کردن
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
rodeos سوار کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
splay منبت کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
plasters گچ کاری کردن اندود
calker بتونه کاری کردن
granulate چکش کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
carve کنده کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
carves کنده کاری کردن
flourished زینت کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
splayed منبت کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
enamel مینا کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
hammered چکش کاری کردن
carved کنده کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
splays منبت کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
lime با اهک کاری سفید کردن
limes با اهک کاری سفید کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
job ایوب مقاطعه کاری کردن
step in مداخله بیجا در کاری کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
walk out کاری راناگهان ترک کردن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
to run the show در کاری اختیار داری کردن
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
specialising ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialises ویژه کاری کردن متخصص شدن
to invite somebody to do something از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com