Dictiornary-Farsi | درهم بافتن درهم بافته شدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن


Other Matches

inweave	باهم بافتن درهم بافتن
intwine	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
raddle	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocks	درهم بافتن
pleach	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
interlaced	درهم بافته مشبک
interweave	نقش شلوغ و درهم بافته
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
drachma	درهم
currency of early islam	درهم
drachm	درهم
hash	درهم
the name of the unit of silver	درهم
unsettled	درهم
entangled	درهم
drachmas	درهم
garbled	درهم
shaggy	درهم
mixed	درهم
drachmae	درهم
graded sand	شن درهم
uptight	درهم
smash	درهم کوبیدن
misruled	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
misrule	درهم وبرهمی
turbidness	درهم برهمی
muss	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
unorganized	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
cramped	درهم و برهم
mixes	درهم کردن
vanquishing	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
conflates	درهم آمیختن
vanquish	درهم شکستن
foul-up	درهم و برهمی
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
foul-up	درهم گوریدگی
confusion	درهم وبرهمی
overwhelm	درهم شکستن
writhen	درهم پیچیده
wild and woolly	درهم ریخته
mix	درهم کردن
tousy	درهم وبرهم
intertwined	درهم پیچیدن
tangles	درهم پیچیدن
disrupts	درهم گسیختن
jumble	درهم امیختگی
disrupting	درهم گسیختن
disrupt	درهم گسیختن
tangle	درهم پیچیدن
rimple	درهم کشیدن
intertwine	درهم پیچیدن
crack-up	درهم شکستگی
crack up	درهم شکستگی
intertwining	درهم پیچیدن
jumbling	درهم امیختگی
jumbles	درهم امیختگی
jumbled	درهم امیختگی
puchery	درهم کشیدن
pucker	درهم کشیدن
smiter	درهم شکننده
intertwines	درهم پیچیدن
pial	درهم وبرهم
tear up	درهم دریدن
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
sloppiness	درهم برهمی
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
puckers	درهم کشیدن
smasher	درهم شکننده
smashers	درهم شکننده
disruptive	درهم گسیخته
scrunching	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
topsyturvy	درهم برهم
hurry skurry	درهم وبرهم
crashes	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
crashingly	درهم شکستن
scramble	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambling	درهم امیختن
interfluous	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
conflating	درهم آمیختن
elusory	درهم برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
turbid	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
cramp hand writing	خط درهم و برهم
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
foul-ups	درهم گوریدگی
untidier	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم
untidy	درهم و برهم
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
immingle	درهم امیختن
sloppily	درهم وبرهم
sloppy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
in a bad order	درهم برهم
in a tangle	درهم وبرهم
higgledy piggledy	درهم وبرهم
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
condenser	درهم فشارنده
hotchpotch	اش درهم وبرهم
anastomois	درهم بازشدگی
mix-ups	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
foul-ups	درهم و برهمی
hash	درهم کردن
mat	درهم گیرکردن
mats	درهم گیرکردن
higgledy-piggledy	درهم برهم
meshed	درهم جا افتاده
pell-mell	درهم برهم
imbroglios	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
at sixes and sevens	درهم و برهم
disarray	درهم وبرهمی
break down	درهم شکستن
shagged	درهم وبرهم
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
smashes	درهم کوبیدن
taut	درهم پیچیدن
mixed environment	محیط درهم
messiness	درهم برهمی
woebegone	درهم و برهم
helter-skelters	درهم برهم
helter-skelter	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
matted	درهم برهم حصیری
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
goulash	چیز درهم و برهم
disorganising	درهم وبرهم کردن
pell-mell	بطور درهم برهم
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
tangle	درهم وبرهم کردن
muddle	درهم وبرهم کردن
conjugate	درهم امیختن توام
elf knot	موی درهم برهم
elf lock	موی درهم برهم
elflock	موی درهم وبرهم
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
break down	درهم شکننده فروریختن
inweave	درهم متقاطع کردن
farrago	توده درهم وبرهم
bewilderment	حیرت درهم ریختگی
discombobulate	درهم و برهم کردن
jakes	اشغال درهم ریخته
muddling	درهم وبرهم کردن
tangles	درهم وبرهم کردن
muddles	درهم وبرهم کردن
muddled	درهم وبرهم کردن
intertwist	درهم کشبک کردن
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
disorganises	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
salmagundi	چیز درهم وبرهم
to make hay of	درهم برهم کردن
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
the matter is perplexed	موضوع درهم است
boa constrictor	بوآی درهم کوب
welter	درهم و برهمی خشکی
boa constrictors	بوآی درهم کوب
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
disorganize	درهم وبرهم کردن
shags	درهم وبرهم ساختن