English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (11 milliseconds)
English Persian
crash درهم شکستن
crashed درهم شکستن
crashes درهم شکستن
crashing درهم شکستن
crashingly درهم شکستن
vanquish درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
overwhelm درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
scrunch درهم شکستن
scrunched درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
break down درهم شکستن
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
Search result with all words
force درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
smash شکست دادن درهم شکستن
smashes شکست دادن درهم شکستن
creptation تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
Other Matches
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipping شکستن شکستن وبازشدن
pips شکستن شکستن وبازشدن
pip شکستن شکستن وبازشدن
pipped شکستن شکستن وبازشدن
fracturing شکستن
fractures شکستن
to break apart شکستن
fractured شکستن
to break a شکستن
fracture شکستن
to hew asunder شکستن
deflecting شکستن
pierce شکستن
breaks شکستن
deflects شکستن
hewn شکستن
cracking شکستن
to fly asunder شکستن
to break to pieces شکستن
to break rank صف شکستن
dishallow شکستن
to fall apart در هم شکستن
fly asunder شکستن
to break open شکستن
disruption شکستن
disruptions شکستن
disobey شکستن
disobeyed شکستن
disobeying شکستن
disobeys شکستن
pierces شکستن
break شکستن
chop شکستن
crushed شکستن
crush شکستن
fractions شکستن
fraction شکستن
infraction شکستن
infract شکستن
chopped شکستن
To break ranks. صف را شکستن
split up شکستن
nick شکستن
nicked شکستن
deflected شکستن
nicking شکستن
nicks شکستن
deflect شکستن
crushes شکستن
brittle fracture شکستن از تردی
deblock شکستن کنده
slashed قیمت را شکستن
crush باصدا شکستن
housebreak حرز را شکستن
abjuring سوگند شکستن
to break one's promise شکستن عهدوقول
crushes باصدا شکستن
abjure سوگند شکستن
abjured سوگند شکستن
abjures سوگند شکستن
slash قیمت را شکستن
beat a record حد نصاب را شکستن
crushed باصدا شکستن
perjure عهد شکستن
perjures عهد شکستن
perjuring عهد شکستن
fracture شکستن شکافتن
fracturing شکستن شکافتن
fractures شکستن شکافتن
fractured شکستن شکافتن
breaks شکستن موج
break شکستن موج
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
to bruise somebody دل کسی را شکستن
refracting بر گرداندن شکستن
refracted بر گرداندن شکستن
refract بر گرداندن شکستن
to break one's leg شکستن ساق پا
cleave شکستن ورامدن
cleaves شکستن ورامدن
slashes قیمت را شکستن
unseal مهرچیزی را شکستن
cleaved شکستن ورامدن
refracts بر گرداندن شکستن
to crack an egg تخمی را شکستن
To break a promise. عهد وقولی را شکستن
fissionable قابل شکستن وتقسیم
fission شکستن هسته اتمی
edman degradation technique شکستن به روش ادمن
stave شکستن ریزش کردن
shatters داغان کردن شکستن
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
to bruise somebody قلب کسی را شکستن
violated شکستن نقض کردن
violate شکستن نقض کردن
shatter داغان کردن شکستن
elision باقوه مکانیکی شکستن
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
To feel on top of the world. با دم خود گردو شکستن
smashes خرد کردن شکستن
smites خرد کردن شکستن
smash خرد کردن شکستن
to break in شاخ شکستن سوغان
knap ضربه زدن شکستن
violates شکستن نقض کردن
smiting خرد کردن شکستن
smite خرد کردن شکستن
To bite the hand that feeds one . نمک راخوردن ونمکدان شکستن
fissional وابسته به شکستن هسته اتم
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
shard شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shards شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
To break down the enemys resistance. مقاومت دشمن رادرهم شکستن
shiwari شکستن اجسام سخت درکاراته
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
section out شکستن موج بطور ناهموار
break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-ins حرز را شکستن وبزور داخل شدن
battering ram میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
throw the book at <idiom> شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
battering rams میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . کمر غول راخم کردن ( شکستن )
multilation شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
snaps شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackled صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
lay waste <idiom> خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackles صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
currency of early islam درهم
uptight درهم
mixed درهم
graded sand شن درهم
entangled درهم
garbled درهم
drachmas درهم
drachma درهم
hash درهم
drachmae درهم
drachm درهم
unsettled درهم
shaggy درهم
the name of the unit of silver درهم
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
higgledy-piggledy درهم برهمی
disarray درهم وبرهمی
meshed درهم جا افتاده
cramp hand writing خط درهم و برهم
hugger mugger درهم وبرهمی
mix-ups درهم وبرهمی
mix up درهم وبرهمی
condenser درهم فشارنده
at sixes and sevens درهم و برهم
mix-up درهم وبرهمی
anastomois درهم بازشدگی
mixed environment محیط درهم
unorganized درهم و برهم
turbidness درهم برهمی
tousy درهم وبرهم
topsyturvy درهم برهم
topsy turvydom درهم وبرهمی
conflated درهم آمیختن
tear up درهم دریدن
smiter درهم شکننده
sloppiness درهم برهمی
wild and woolly درهم ریخته
writhen درهم پیچیده
conflate درهم آمیختن
topsy-turvy <idiom> درهم برهم
foul-ups درهم گوریدگی
foul-ups درهم و برهمی
foul-up درهم گوریدگی
foul-up درهم و برهمی
cramped درهم و برهم
conflating درهم آمیختن
conflates درهم آمیختن
rimple درهم کشیدن
raddle درهم بافتن
puchery درهم کشیدن
immingle درهم امیختن
hurry skurry درهم وبرهم
hurry scurry درهم وبرهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com