Dictiornary-Farsi | درهم شکننده فروریختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
break down	درهم شکننده فروریختن


Other Matches

smasher	درهم شکننده
smiter	درهم شکننده
smashers	درهم شکننده
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
disintegrate	فروریختن
disintegrates	فروریختن
to crock up	فروریختن
collapse	فروریختن
fall in	فروریختن
mowed	فروریختن
to fall in	فروریختن
founders	فروریختن
foundering	فروریختن
foundered	فروریختن
founder	فروریختن
collapsing	فروریختن
collapsed	فروریختن
disintegrating	فروریختن
collapses	فروریختن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
delivery	فروریختن گلوله
deliveries	فروریختن گلوله
gives	فروریختن تاب نیاوردن
give	فروریختن تاب نیاوردن
giving	فروریختن تاب نیاوردن
to fall down	بخاک افتادن فروریختن
friable	شکننده
frangible	شکننده
shivery	شکننده
fragile	شکننده
brickle	شکننده
brittle	شکننده
refringent	شکننده
frail	شکننده زودگذر
brittle	ترد و شکننده
frailer	شکننده زودگذر
short brittle	شکننده- کوتاه
frailest	شکننده زودگذر
disruptive voltage	ولتاژ شکننده
eager	ترد و شکننده
disobliging	دل شکننده نامهربان
fragilely	بطور شکننده
plucky	ترد شکننده
pluckiest	ترد شکننده
pluckier	ترد شکننده
embrittle	شکننده کردن
breakable crust	سطح شکننده برف
semicrustaceous	دارای پوشش شکننده
over the falls	مستقیما روی انحنای موج شکننده
kemp	پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
drachm	درهم
drachmae	درهم
drachmas	درهم
entangled	درهم
garbled	درهم
the name of the unit of silver	درهم
unsettled	درهم
drachma	درهم
currency of early islam	درهم
uptight	درهم
hash	درهم
shaggy	درهم
mixed	درهم
graded sand	شن درهم
higgledy-piggledy	درهم برهم
disruptive	درهم گسیخته
pell-mell	درهم برهم
smashes	درهم کوبیدن
mix-ups	درهم وبرهمی
mixes	درهم کردن
mix	درهم کردن
higgledy-piggledy	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
meshed	درهم جا افتاده
confusion	درهم وبرهمی
pucker	درهم کشیدن
mix up	درهم وبرهمی
puckers	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
smash	درهم کوبیدن
puckering	درهم کشیدن
mix-up	درهم وبرهمی
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
interfluous	درهم امیزنده
tear up	درهم دریدن
sloppiness	درهم برهمی
conflates	درهم آمیختن
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
puchery	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
turbidness	درهم برهمی
unorganized	درهم و برهم
wild and woolly	درهم ریخته
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
foul-ups	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflating	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
writhen	درهم پیچیده
pial	درهم وبرهم
out of order	درهم برهم
hash total	جمع کل درهم
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
cramp hand writing	خط درهم و برهم
condenser	درهم فشارنده
jumbling	درهم امیختگی
break down	درهم شکستن
at sixes and sevens	درهم و برهم
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
hurry scurry	درهم وبرهم
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
muss	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
messiness	درهم برهمی
intwine	درهم بافتن
in a tangle	درهم وبرهم
in a bad order	درهم برهم
immingle	درهم امیختن
hurry skurry	درهم وبرهم
anastomois	درهم بازشدگی
helter-skelters	درهم برهم
sloppy	درهم وبرهم
sloppily	درهم وبرهم
overwhelms	درهم شکستن
scramble	درهم امیختن
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
scrunch	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrambled	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambling	درهم امیختن
crashes	درهم شکستن
disrupt	درهم گسیختن
crashingly	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
woebegone	درهم و برهم
interlocks	درهم بافتن
helter-skelter	درهم برهم
crash	درهم شکستن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
crashed	درهم شکستن
interlock	درهم بافتن
vanquish	درهم شکستن
imbroglios	درهم و برهم
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
imbroglio	درهم و برهم
overwhelm	درهم شکستن
disrupting	درهم گسیختن
disrupts	درهم گسیختن
intertwines	درهم پیچیدن
jumble	درهم امیختگی
shagged	درهم وبرهم
untidy	درهم و برهم
turbid	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
intertwined	درهم پیچیدن
jumbled	درهم امیختگی
jumbles	درهم امیختگی
untidier	درهم و برهم
crack up	درهم شکستگی
untidiest	درهم و برهم
crack-up	درهم شکستگی
untidily	درهم و برهم
hash	درهم کردن
hotchpotch	اش درهم وبرهم
mats	درهم گیرکردن
mat	درهم گیرکردن
scrunching	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن