Dictiornary-Farsi | درهم فشارنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
condenser	درهم فشارنده


Other Matches

compressive	هم فشارنده
crusher	فشارنده
rocker	اهرم فشارنده
rockers	اهرم فشارنده
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
entangled	درهم
drachma	درهم
hash	درهم
graded sand	شن درهم
shaggy	درهم
unsettled	درهم
mixed	درهم
garbled	درهم
drachmae	درهم
drachmas	درهم
currency of early islam	درهم
uptight	درهم
the name of the unit of silver	درهم
drachm	درهم
hurry skurry	درهم وبرهم
crack-up	درهم شکستگی
intertwine	درهم پیچیدن
disrupts	درهم گسیختن
scrunching	درهم شکستن
intertwines	درهم پیچیدن
scrunches	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunch	درهم شکستن
crack up	درهم شکستگی
messiness	درهم برهمی
intwine	درهم بافتن
jumble	درهم امیختگی
disrupt	درهم گسیختن
immingle	درهم امیختن
in a bad order	درهم برهم
in a tangle	درهم وبرهم
jumbled	درهم امیختگی
interfluous	درهم امیزنده
jumbles	درهم امیختگی
jumbling	درهم امیختگی
disrupting	درهم گسیختن
intertwined	درهم پیچیدن
intertwining	درهم پیچیدن
mixes	درهم کردن
smash	درهم کوبیدن
emboly	درهم فرورفتگی
smashes	درهم کوبیدن
elusory	درهم برهم
pell-mell	درهم برهم
cramp hand writing	خط درهم و برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
meshed	درهم جا افتاده
anastomois	درهم بازشدگی
at sixes and sevens	درهم و برهم
mix	درهم کردن
fondu	درهم امیزنده
confusion	درهم وبرهمی
hurry scurry	درهم وبرهم
tangle	درهم پیچیدن
hugger mugger	درهم وبرهمی
tangles	درهم پیچیدن
higgledy piggledy	درهم وبرهم
mix-up	درهم وبرهمی
pucker	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
puckers	درهم کشیدن
smasher	درهم شکننده
smashers	درهم شکننده
disruptive	درهم گسیخته
hash total	جمع کل درهم
galley west	درهم وبرهم
break down	درهم شکستن
misruling	درهم وبرهمی
hash	درهم کردن
turbid	درهم وبرهم
conflate	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflating	درهم آمیختن
cramped	درهم و برهم
scrambling	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
compression	درهم فشردگی
shagged	درهم وبرهم
taut	درهم پیچیدن
topsy turvydom	درهم وبرهمی
topsyturvy	درهم برهم
tousy	درهم وبرهم
turbidness	درهم برهمی
unorganized	درهم و برهم
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
hotchpotch	اش درهم وبرهم
scramble	درهم امیختن
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
sloppily	درهم وبرهم
foul-ups	درهم گوریدگی
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
untidy	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم
untidiest	درهم و برهم
sloppy	درهم وبرهم
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
crashes	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
foul-up	درهم و برهمی
untidier	درهم و برهم
misrules	درهم وبرهمی
vanquished	درهم شکستن
olio	درهم و برهم
olla	اش درهم برهم
out of order	درهم برهم
vanquish	درهم شکستن
pial	درهم وبرهم
woebegone	درهم و برهم
helter-skelters	درهم برهم
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
misruled	درهم وبرهمی
misrule	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
overwhelms	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
muss	درهم وبرهمی
off the rails	مختل درهم
helter-skelter	درهم برهم
pleach	درهم بافتن
imbroglios	درهم و برهم
raddle	درهم بافتن
mat	درهم گیرکردن
mats	درهم گیرکردن
tear up	درهم دریدن
conflated	درهم آمیختن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
rimple	درهم کشیدن
puchery	درهم کشیدن
imbroglio	درهم و برهم
elf knot	موی درهم برهم
discombobulate	درهم و برهم کردن
jakes	اشغال درهم ریخته
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
the matter is perplexed	موضوع درهم است
promiscuously	بطور درهم برهم
farrago	توده درهم وبرهم
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
inweave	درهم متقاطع کردن
goulash	چیز درهم و برهم
intertwist	درهم کشبک کردن
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
elflock	موی درهم وبرهم
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
salmagundi	چیز درهم وبرهم
boa constrictor	بوآی درهم کوب
boa constrictors	بوآی درهم کوب
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
elf lock	موی درهم برهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
scowls	ابرو درهم کشی
conjugate	درهم امیختن توام
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
tangle	درهم وبرهم کردن
disorganised	درهم وبرهم کردن
interlaced	درهم بافته مشبک
shagging	درهم وبرهم ساختن
to make hay of	درهم برهم کردن
scowling	ابرو درهم کشی
scowled	ابرو درهم کشی
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
welter	درهم و برهمی خشکی
disorganises	درهم وبرهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن