Dictiornary-Farsi | درهم وبرهمی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 220 (11 milliseconds)

English	Persian
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
misrules	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
confusion	درهم وبرهمی
disarray	درهم وبرهمی
mix up	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
hugger mugger	درهم وبرهمی
muss	درهم وبرهمی
topsy turvydom	درهم وبرهمی


Search result with all words

clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
squalor	درهم وبرهمی وکثافت الودگی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
Other Matches

intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
uptight	درهم
unsettled	درهم
shaggy	درهم
the name of the unit of silver	درهم
entangled	درهم
currency of early islam	درهم
drachm	درهم
hash	درهم
garbled	درهم
drachma	درهم
drachmae	درهم
graded sand	شن درهم
mixed	درهم
drachmas	درهم
intertwine	درهم پیچیدن
scrunches	درهم شکستن
crack-up	درهم شکستگی
scrunching	درهم شکستن
jumbling	درهم امیختگی
crack up	درهم شکستگی
disrupt	درهم گسیختن
jumbled	درهم امیختگی
jumble	درهم امیختگی
disrupting	درهم گسیختن
in a tangle	درهم وبرهم
interfluous	درهم امیزنده
intwine	درهم بافتن
messiness	درهم برهمی
in a bad order	درهم برهم
disrupts	درهم گسیختن
immingle	درهم امیختن
cramp hand writing	خط درهم و برهم
hurry skurry	درهم وبرهم
jumbles	درهم امیختگی
intertwined	درهم پیچیدن
mix	درهم کردن
mixes	درهم کردن
fondu	درهم امیزنده
smash	درهم کوبیدن
smashes	درهم کوبیدن
emboly	درهم فرورفتگی
pell-mell	درهم برهم
elusory	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
meshed	درهم جا افتاده
dumped rockfill	درهم سنگریز
anastomois	درهم بازشدگی
at sixes and sevens	درهم و برهم
break down	درهم شکستن
galley west	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
intertwines	درهم پیچیدن
intertwining	درهم پیچیدن
tangle	درهم پیچیدن
hurry scurry	درهم وبرهم
smasher	درهم شکننده
tangles	درهم پیچیدن
pucker	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
puckers	درهم کشیدن
smashers	درهم شکننده
disruptive	درهم گسیخته
higgledy piggledy	درهم وبرهم
condenser	درهم فشارنده
topsyturvy	درهم برهم
conflate	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflating	درهم آمیختن
cramped	درهم و برهم
scrambling	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
turbid	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
tousy	درهم وبرهم
turbidness	درهم برهمی
unorganized	درهم و برهم
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
hotchpotch	اش درهم وبرهم
taut	درهم پیچیدن
shagged	درهم وبرهم
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
sloppy	درهم وبرهم
sloppily	درهم وبرهم
foul-ups	درهم گوریدگی
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
untidy	درهم و برهم
untidily	درهم و برهم
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
untidier	درهم و برهم
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
foul-up	درهم و برهمی
untidiest	درهم و برهم
hash	درهم کردن
overwhelms	درهم شکستن
imbroglios	درهم و برهم
pleach	درهم بافتن
helter-skelter	درهم برهم
helter-skelters	درهم برهم
woebegone	درهم و برهم
pial	درهم وبرهم
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
overwhelmed	درهم شکستن
vanquish	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
off the rails	مختل درهم
imbroglio	درهم و برهم
overwhelm	درهم شکستن
smiter	درهم شکننده
mixed environment	محیط درهم
scrunch	درهم شکستن
tear up	درهم دریدن
conflates	درهم آمیختن
scrunched	درهم شکستن
mats	درهم گیرکردن
mat	درهم گیرکردن
sloppiness	درهم برهمی
puchery	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
rimple	درهم کشیدن
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
elflock	موی درهم وبرهم
discombobulate	درهم و برهم کردن
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
inweave	درهم متقاطع کردن
intertwist	درهم کشبک کردن
jakes	اشغال درهم ریخته
elf knot	موی درهم برهم
the matter is perplexed	موضوع درهم است
boa constrictor	بوآی درهم کوب
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
salmagundi	چیز درهم وبرهم
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
boa constrictors	بوآی درهم کوب
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
goulash	چیز درهم و برهم
promiscuously	بطور درهم برهم
farrago	توده درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
elf lock	موی درهم برهم
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
topsy turvy	سروته درهم وبرهم
scowling	ابرو درهم کشی
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
tangle	درهم وبرهم کردن
tangles	درهم وبرهم کردن
scowls	ابرو درهم کشی
interlaced	درهم بافته مشبک
shagging	درهم وبرهم ساختن
to make hay of	درهم برهم کردن
scowled	ابرو درهم کشی
scowl	ابرو درهم کشی
topsy-turvy	سروته درهم وبرهم
welter	درهم و برهمی خشکی
disorganised	درهم وبرهم کردن
disorganises	درهم وبرهم کردن
disorganising	درهم وبرهم کردن
disorganize	درهم وبرهم کردن
disorganizes	درهم وبرهم کردن
disorganizing	درهم وبرهم کردن
matted	درهم برهم حصیری
bewilderment	حیرت درهم ریختگی
muddled	درهم وبرهم کردن
muddles	درهم وبرهم کردن
muddling	درهم وبرهم کردن
indistinct	غیر روشن درهم
shags	درهم وبرهم ساختن
shag	درهم وبرهم ساختن
break down	درهم شکننده فروریختن
conjugate	درهم امیختن توام
pell-mell	بطور درهم برهم
muddle	درهم وبرهم کردن
burbled	درهم وبرهم سخن گفتن
frowning	روی درهم کشیدن اخم
frowns	روی درهم کشیدن اخم
huddling	مخفی کردن درهم ریختگی
huddles	مخفی کردن درهم ریختگی
plexus	چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
plexiform	شبیه خزههای درهم پیچیده