Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (12 milliseconds)
English
Persian
pucker
درهم کشیدن
puckered
درهم کشیدن
puckering
درهم کشیدن
puckers
درهم کشیدن
puchery
درهم کشیدن
rimple
درهم کشیدن
Search result with all words
frown
روی درهم کشیدن اخم
frowned
روی درهم کشیدن اخم
frowning
روی درهم کشیدن اخم
frowns
روی درهم کشیدن اخم
Other Matches
mashes
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining
درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach
درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined
درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine
درهم بافتن درهم بافته شدن
clutter
درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered
درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters
درهم ریختگی درهم وبرهمی
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
drag
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
drachmae
درهم
mixed
درهم
currency of early islam
درهم
entangled
درهم
uptight
درهم
the name of the unit of silver
درهم
garbled
درهم
drachmas
درهم
graded sand
شن درهم
shaggy
درهم
drachm
درهم
unsettled
درهم
drachma
درهم
hash
درهم
scrunching
درهم شکستن
scrunches
درهم شکستن
scrunched
درهم شکستن
scrunch
درهم شکستن
tear up
درهم دریدن
misrule
درهم وبرهمی
misruling
درهم وبرهمی
misrules
درهم وبرهمی
misruled
درهم وبرهمی
meshed
درهم جا افتاده
disrupts
درهم گسیختن
turbidness
درهم برهمی
conflates
درهم آمیختن
turbid
درهم وبرهم
unorganized
درهم و برهم
wild and woolly
درهم ریخته
writhen
درهم پیچیده
pell-mell
درهم برهم
conflate
درهم آمیختن
conflated
درهم آمیختن
tousy
درهم وبرهم
topsyturvy
درهم برهم
mix-ups
درهم وبرهمی
mix-up
درهم وبرهمی
mix up
درهم وبرهمی
topsy turvydom
درهم وبرهمی
compression
درهم فشردگی
disarray
درهم وبرهمی
higgledy-piggledy
درهم برهمی
higgledy-piggledy
درهم برهم
disrupt
درهم گسیختن
disrupting
درهم گسیختن
conflating
درهم آمیختن
hash total
جمع کل درهم
in a tangle
درهم وبرهم
hash
درهم کردن
galley west
درهم وبرهم
interfluous
درهم امیزنده
intwine
درهم بافتن
fondu
درهم امیزنده
vanquish
درهم شکستن
vanquished
درهم شکستن
messiness
درهم برهمی
vanquishes
درهم شکستن
in a bad order
درهم برهم
immingle
درهم امیختن
hurry skurry
درهم وبرهم
imbroglio
درهم و برهم
higgledy piggledy
درهم وبرهم
imbroglios
درهم و برهم
helter-skelter
درهم برهم
helter-skelters
درهم برهم
woebegone
درهم و برهم
hugger mugger
درهم وبرهمی
mats
درهم گیرکردن
mat
درهم گیرکردن
hurry scurry
درهم وبرهم
mixed environment
محیط درهم
vanquishing
درهم شکستن
taut
درهم پیچیدن
raddle
درهم بافتن
dumped rockfill
درهم سنگریز
sloppiness
درهم برهمی
smiter
درهم شکننده
cramp hand writing
خط درهم و برهم
shagged
درهم وبرهم
condenser
درهم فشارنده
break down
درهم شکستن
at sixes and sevens
درهم و برهم
hotchpotch
اش درهم وبرهم
elusory
درهم برهم
emboly
درهم فرورفتگی
overwhelm
درهم شکستن
muss
درهم وبرهمی
overwhelmed
درهم شکستن
off the rails
مختل درهم
olio
درهم و برهم
olla
اش درهم برهم
overwhelms
درهم شکستن
out of order
درهم برهم
pial
درهم وبرهم
pleach
درهم بافتن
anastomois
درهم بازشدگی
cramped
درهم و برهم
mixes
درهم کردن
intertwining
درهم پیچیدن
crashes
درهم شکستن
intertwines
درهم پیچیدن
intertwined
درهم پیچیدن
crack up
درهم شکستگی
crack-up
درهم شکستگی
intertwine
درهم پیچیدن
crashingly
درهم شکستن
crashing
درهم شکستن
smash
درهم کوبیدن
disruptive
درهم گسیخته
sloppily
درهم وبرهم
topsy-turvy
<idiom>
درهم برهم
mix
درهم کردن
scramble
درهم امیختن
scrambled
درهم امیختن
scrambles
درهم امیختن
scrambling
درهم امیختن
tangle
درهم پیچیدن
tangles
درهم پیچیدن
sloppy
درهم وبرهم
foul-ups
درهم گوریدگی
untidily
درهم و برهم
untidiest
درهم و برهم
interlock
درهم بافتن
jumble
درهم امیختگی
confusion
درهم وبرهمی
smashes
درهم کوبیدن
untidier
درهم و برهم
foul-up
درهم و برهمی
smashers
درهم شکننده
smasher
درهم شکننده
jumbling
درهم امیختگی
jumbles
درهم امیختگی
jumbled
درهم امیختگی
untidy
درهم و برهم
interlocking
درهم بافتن
interlocks
درهم بافتن
foul-ups
درهم و برهمی
foul-up
درهم گوریدگی
crash
درهم شکستن
crashed
درهم شکستن
interlocked
درهم بافتن
elf knot
موی درهم برهم
conjugate
درهم امیختن توام
disorganised
درهم وبرهم کردن
disorganises
درهم وبرهم کردن
tangle
درهم وبرهم کردن
tangly
پر گرفتاری درهم وبرهم
disorganising
درهم وبرهم کردن
elflock
موی درهم وبرهم
tangles
درهم وبرهم کردن
promiscuously
بطور درهم برهم
elf lock
موی درهم برهم
bewilderment
حیرت درهم ریختگی
the matter is perplexed
موضوع درهم است
matted
درهم برهم حصیری
interlaced
درهم بافته مشبک
salmagundi
چیز درهم وبرهم
welter
درهم و برهمی خشکی
break down
درهم شکننده فروریختن
disorganize
درهم وبرهم کردن
disorganizes
درهم وبرهم کردن
boa constrictors
بوآی درهم کوب
scowls
ابرو درهم کشی
hurry skurry
بطور درهم وبرهم
muddling
درهم وبرهم کردن
muddles
درهم وبرهم کردن
muddled
درهم وبرهم کردن
muddle
درهم وبرهم کردن
hurry scurry
بطور درهم وبرهم
indistinct
غیر روشن درهم
shags
درهم وبرهم ساختن
shagging
درهم وبرهم ساختن
discombobulate
درهم و برهم کردن
shag
درهم وبرهم ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com