Dictiornary-Farsi | درهم گسیخته | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
disruptive	درهم گسیخته


Other Matches

mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
disjointed	گسیخته
inconsequent	بی ربط گسیخته
inconsecutive	بی ربط گسیخته
interruptedly	بطور گسیخته
broken homes	خانواده گسیخته
broken home	خانواده گسیخته
libertine	افسار گسیخته
unbridle	لجام گسیخته
libertines	افسار گسیخته
rampant <adj.>	افسار گسیخته
broken marriage	زناشویی گسیخته
ungovernable	لجام گسیخته
disjoin	وضع از هم گسیخته بی تکلیفی
run riot	لجام گسیخته بودن
unbridle	لجام گسیخته کردن
runaway inflation	تورم افسار گسیخته
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb>	جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
piecer	درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
eyestrings	ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
hash	درهم
drachma	درهم
drachmae	درهم
currency of early islam	درهم
the name of the unit of silver	درهم
mixed	درهم
drachmas	درهم
garbled	درهم
entangled	درهم
graded sand	شن درهم
shaggy	درهم
unsettled	درهم
uptight	درهم
drachm	درهم
at sixes and sevens	درهم و برهم
pucker	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
anastomois	درهم بازشدگی
break down	درهم شکستن
higgledy-piggledy	درهم برهمی
tangles	درهم پیچیدن
condenser	درهم فشارنده
tangle	درهم پیچیدن
intertwining	درهم پیچیدن
disarray	درهم وبرهمی
puckering	درهم کشیدن
puckers	درهم کشیدن
smasher	درهم شکننده
higgledy-piggledy	درهم برهم
pell-mell	درهم برهم
smashes	درهم کوبیدن
crack-up	درهم شکستگی
smash	درهم کوبیدن
mixes	درهم کردن
mix	درهم کردن
confusion	درهم وبرهمی
conflating	درهم آمیختن
smashers	درهم شکننده
mix-up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
meshed	درهم جا افتاده
mix up	درهم وبرهمی
cramp hand writing	خط درهم و برهم
unorganized	درهم و برهم
turbidness	درهم برهمی
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
tear up	درهم دریدن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
foul-ups	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
puchery	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
immingle	درهم امیختن
hurry skurry	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
in a bad order	درهم برهم
in a tangle	درهم وبرهم
pial	درهم وبرهم
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
muss	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
messiness	درهم برهمی
intwine	درهم بافتن
interfluous	درهم امیزنده
dumped rockfill	درهم سنگریز
helter-skelters	درهم برهم
turbid	درهم وبرهم
misruled	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
scrunches	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
helter-skelter	درهم برهم
scrambling	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
woebegone	درهم و برهم
imbroglios	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
mats	درهم گیرکردن
mat	درهم گیرکردن
vanquish	درهم شکستن
hash	درهم کردن
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
hotchpotch	اش درهم وبرهم
taut	درهم پیچیدن
shagged	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
overwhelm	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
intertwine	درهم پیچیدن
crack up	درهم شکستگی
untidiest	درهم و برهم
disrupts	درهم گسیختن
untidy	درهم و برهم
jumble	درهم امیختگی
jumbled	درهم امیختگی
untidily	درهم و برهم
jumbles	درهم امیختگی
jumbling	درهم امیختگی
untidier	درهم و برهم
disrupting	درهم گسیختن
misrule	درهم وبرهمی
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
sloppy	درهم وبرهم
sloppily	درهم وبرهم
misrules	درهم وبرهمی
intertwines	درهم پیچیدن
intertwined	درهم پیچیدن
disrupt	درهم گسیختن
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
goulash	چیز درهم و برهم
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
to make hay of	درهم برهم کردن
jakes	اشغال درهم ریخته
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
indistinct	غیر روشن درهم
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
intertwist	درهم کشبک کردن
the matter is perplexed	موضوع درهم است
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
shags	درهم وبرهم ساختن
salmagundi	چیز درهم وبرهم
boa constrictor	بوآی درهم کوب
shagging	درهم وبرهم ساختن
promiscuously	بطور درهم برهم
shag	درهم وبرهم ساختن
inweave	درهم متقاطع کردن
boa constrictors	بوآی درهم کوب
farrago	توده درهم وبرهم