Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (2 milliseconds)
English	Persian
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
Other Matches
congratulate	تبریک گفتن
congratulated	تبریک گفتن
congratulating	تبریک گفتن
congratulates	تبریک گفتن
felicitate	تبریک وتهنیت گفتن
gratulate	تبریک گفتن سلام کردن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
tells	گفتن
to tell a story	گفتن
mouth	گفتن
inform	گفتن
informing	گفتن
mouths	گفتن
to weep out	گفتن
vituperate	بد گفتن
mouthing	گفتن
telling-off	گفتن
tell	گفتن
bubbling	گفتن
relate	گفتن
relates	گفتن
rehearse	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearses	گفتن
rehearsing	گفتن
utterance	گفتن
utterances	گفتن
to give utterance to	گفتن
says	گفتن
say	گفتن
let out <idiom>	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
bubble	گفتن
bubbled	گفتن
bubbles	گفتن
informs	گفتن
viyuperate	بد گفتن
mouthed	گفتن
utters	گفتن
saith	گفتن
uttered	گفتن
utter	گفتن
pshaw	اه گفتن
adduse	گفتن
get out	گفتن
iteration	گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
recounts	یکایک گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
abandon	ترک گفتن
to take the floor	سخن گفتن
abandoning	ترک گفتن
abandons	ترک گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
acclaim	افرین گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
acclaims	افرین گفتن
applaud	افرین گفتن
applauded	افرین گفتن
applauding	افرین گفتن
acclaiming	افرین گفتن
walk out on	ترک گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
acclaimed	افرین گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
speaks	سخن گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
observe	گفتن برپاداشتن
observed	گفتن برپاداشتن
observes	گفتن برپاداشتن
observing	گفتن برپاداشتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
to tell the truth	راست گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
belying	دروغ گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
applauds	افرین گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
extemporizing	بالبداهه گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
belie	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
belies	دروغ گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
unreel	باز گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
allegorize	مثل گفتن
adulate	مدح گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
saluting	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
speak the trurh	راست گفتن
saluted	تهنیت گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
salute	تهنیت گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
weasels	دروغ گفتن
rime	شعر گفتن
avouch	اشکارا گفتن
bootlick	تملق گفتن از
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
fabulize	افسانه گفتن
enounce	به صراحت گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
doxologize	ستایش گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
weasel	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
twaddle	چرند گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
to make a remark	سخن گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
commune	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
communing	راز دل گفتن
overstate	اغراق گفتن در
blares	بافریاد گفتن
blared	بافریاد گفتن
blare	بافریاد گفتن
jests	مزاح گفتن
jest	مزاح گفتن
solace	تسلیت گفتن
fables	حکایت گفتن
fable	حکایت گفتن
tootling	چرند گفتن
discourses	سخن گفتن
tootles	چرند گفتن
blaring	بافریاد گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com