English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to lie like a gasmeter دروغ بزرگ گفتن
Other Matches
fibbed دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
lies :دروغ گفتن
prevaricate دروغ گفتن
gab دروغ گفتن
lie دروغ گفتن
equivocate دروغ گفتن
belying دروغ گفتن
equivocated دروغ گفتن
to tell a lie دروغ گفتن
equivocates دروغ گفتن
lay to دروغ گفتن
lied :دروغ گفتن
belie دروغ گفتن
weasels دروغ گفتن
prevaricating دروغ گفتن
belies دروغ گفتن
whiff دروغ گفتن
belied دروغ گفتن
prevaricates دروغ گفتن
prevaricated دروغ گفتن
weasel دروغ گفتن
equivocating دروغ گفتن
to persuade oneself به خود دروغ گفتن
he scorns to lie از دروغ گفتن عاردارد
whiff دروغ در چیزی گفتن
to scruple lying از دروغ گفتن بیم داشتن
i would sooner die than lie مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
bouncers دروغ بزرگ وفاحش
bouncer دروغ بزرگ وفاحش
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
frauds پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
fraud پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
thumper ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
perjury قسم دروغ گواهی دروغ
greets درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
fibs دروغ
false دروغ
fibster دروغ گو
fibbing دروغ
calumnies دروغ
untrue دروغ
fibbed دروغ
falsity دروغ
falsehoods دروغ
falsehood دروغ
calumny دروغ
false accusation دروغ
lied دروغ
lies دروغ
fables دروغ
fable دروغ
equivocation دروغ
perjurious دروغ
fib دروغ
lie دروغ
white lie دروغ سفید
pseudologia fantastica دروغ پردازی
white lies دروغ مصلحتآمیز
white lies دروغ سفید
fictitiousness بخودبستگی دروغ
falsehood سخن دروغ
A transparent (blatant)lie. دروغ شاخدار
to lie in one's throat دروغ شاخدارگفتن
it proved false دروغ درامد
A pack of lies . یک مشت دروغ
fairy tales دروغ شگفتانگیز
fairy tale دروغ شاخدار
fairy tale دروغ شگفتانگیز
ruise اخبار دروغ
bung ساقی دروغ
bunged ساقی دروغ
pseudology دروغ گویی
bunging ساقی دروغ
false oath قسم دروغ
fairy tales دروغ شاخدار
falseness دروغ بودن
fiction وهم دروغ
fictions وهم دروغ
in reproof of lying درنکوهش دروغ
bungs ساقی دروغ
falsehoods سخن دروغ
disinformation دروغ پراکنی
it proved false دروغ بود
falsely بطور دروغ
taradiddle دروغ کوچک
to spin yarns دروغ ساختن
to invent stories دروغ ساختن
jactitation دعوی دروغ
tarradiddle دروغ کوچک
they suspect him of lying دروغ باومیبرند
thumper دروغ شاخدار
false oath سوگند دروغ
leasing دروغ گویی
lie detector دروغ سنج
to give the lie to دروغ در اوردن
to forge a lie دروغ بافتن
jack o' lantern دروغ نور
jactation دعوی دروغ
pathometer دروغ سنج
swearword قسم دروغ
lie detector دستگاه کشف دروغ
perjures قسم دروغ خوردن
falsism سخن دروغ و بی مزه
manswear سوگند دروغ خوردن
he tipped me the traveller دروغ بمن گفت
he lied to me بمن دروغ گفت
false witness گواهی یاشهادت دروغ
perjure سوگند دروغ خوردن
perjure گواهی دروغ دادن
to swore falsely سوگند دروغ خوردن
perjure قسم دروغ خوردن
fabulously بشکل افسانه یا دروغ
perjures سوگند دروغ خوردن
perjures گواهی دروغ دادن
perjures شهادت دروغ دادن
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
white lie دروغ مصلحت آمیز
perjuring گواهی دروغ دادن
perjuring قسم دروغ خوردن
perjuring شهادت دروغ دادن
to forswear oneself سوگند دروغ خوردن
perjuring سوگند دروغ خوردن
plumper دروغ صرف سقوط
perjure شهادت دروغ دادن
travellers tell fine tales جهاندیده بسیارگوید دروغ
it sounds false دروغ بنظر میرسد
forswear سوگند دروغ خوردن
forswearing سوگند دروغ خوردن
forswears سوگند دروغ خوردن
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
jactitation of marriage دعوی دروغ نسبت به زناشویی
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
one or other of you lies یکی از شما دو تن دروغ می گوید
he lied to my face توی چشم من دروغ گفت
it seems to me he is lying بنظرم میرسد دروغ میگوید
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
plumper فربه کننده دروغ محض
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
She is a habitual liar. روی عادت دروغ می گوید
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
trump up دروغ بافتن تهمت زدن
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
perjured نقص عهد کرده دروغ
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
polygraphs ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
pseudo پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
pseud پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
polygraph ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
pseuds پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
perjurer کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
suborn به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
knight of the post کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
uttered گفتن
utterances گفتن
utter گفتن
mouthing گفتن
utters گفتن
rehearsing گفتن
rehearses گفتن
rehearsed گفتن
rehearse گفتن
pshaw اه گفتن
utterance گفتن
tell گفتن
telling-off گفتن
tells گفتن
to tell a story گفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com