Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
taradiddle
دروغ کوچک
tarradiddle
دروغ کوچک
Other Matches
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
fibbed
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
perjury
قسم دروغ گواهی دروغ
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
lies
دروغ
calumnies
دروغ
untrue
دروغ
falsehood
دروغ
falsehoods
دروغ
fibbed
دروغ
fibbing
دروغ
fibs
دروغ
lied
دروغ
false
دروغ
falsity
دروغ
fibster
دروغ گو
equivocation
دروغ
lie
دروغ
false accusation
دروغ
calumny
دروغ
fables
دروغ
fib
دروغ
fable
دروغ
perjurious
دروغ
prevaricated
دروغ گفتن
A transparent (blatant)lie.
دروغ شاخدار
white lies
دروغ سفید
to invent stories
دروغ ساختن
to spin yarns
دروغ ساختن
prevaricate
دروغ گفتن
falseness
دروغ بودن
equivocating
دروغ گفتن
fictions
وهم دروغ
equivocates
دروغ گفتن
equivocate
دروغ گفتن
fiction
وهم دروغ
fictitiousness
بخودبستگی دروغ
leasing
دروغ گویی
white lies
دروغ مصلحتآمیز
fairy tales
دروغ شگفتانگیز
fairy tale
دروغ شاخدار
fairy tale
دروغ شگفتانگیز
prevaricating
دروغ گفتن
false oath
سوگند دروغ
false oath
قسم دروغ
disinformation
دروغ پراکنی
white lie
دروغ سفید
gab
دروغ گفتن
A pack of lies .
یک مشت دروغ
prevaricates
دروغ گفتن
fairy tales
دروغ شاخدار
falsehoods
سخن دروغ
lied
:دروغ گفتن
lies
:دروغ گفتن
it proved false
دروغ بود
swearword
قسم دروغ
it proved false
دروغ درامد
in reproof of lying
درنکوهش دروغ
they suspect him of lying
دروغ باومیبرند
thumper
دروغ شاخدار
whiff
دروغ گفتن
lie
دروغ گفتن
jack o' lantern
دروغ نور
equivocated
دروغ گفتن
falsehood
سخن دروغ
falsely
بطور دروغ
pseudology
دروغ گویی
ruise
اخبار دروغ
lie detector
دروغ سنج
lay to
دروغ گفتن
pseudologia fantastica
دروغ پردازی
jactitation
دعوی دروغ
jactation
دعوی دروغ
weasel
دروغ گفتن
bunged
ساقی دروغ
to tell a lie
دروغ گفتن
pathometer
دروغ سنج
belie
دروغ گفتن
bunging
ساقی دروغ
belied
دروغ گفتن
to give the lie to
دروغ در اوردن
belies
دروغ گفتن
belying
دروغ گفتن
to forge a lie
دروغ بافتن
weasels
دروغ گفتن
bungs
ساقی دروغ
to lie in one's throat
دروغ شاخدارگفتن
bung
ساقی دروغ
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
to lie like a gasmeter
دروغ بزرگ گفتن
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
forswearing
سوگند دروغ خوردن
he lied to me
بمن دروغ گفت
he scorns to lie
از دروغ گفتن عاردارد
he tipped me the traveller
دروغ بمن گفت
white lie
دروغ مصلحت آمیز
travellers tell fine tales
جهاندیده بسیارگوید دروغ
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
manswear
سوگند دروغ خوردن
lie detector
دستگاه کشف دروغ
forswears
سوگند دروغ خوردن
falsism
سخن دروغ و بی مزه
bouncers
دروغ بزرگ وفاحش
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
forswear
سوگند دروغ خوردن
to persuade oneself
به خود دروغ گفتن
perjures
قسم دروغ خوردن
perjure
شهادت دروغ دادن
plumper
دروغ صرف سقوط
perjures
شهادت دروغ دادن
perjuring
سوگند دروغ خوردن
perjuring
شهادت دروغ دادن
perjuring
قسم دروغ خوردن
perjuring
گواهی دروغ دادن
fabulously
بشکل افسانه یا دروغ
perjures
سوگند دروغ خوردن
perjure
قسم دروغ خوردن
bouncer
دروغ بزرگ وفاحش
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
perjures
گواهی دروغ دادن
perjure
سوگند دروغ خوردن
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
whiff
دروغ در چیزی گفتن
perjure
گواهی دروغ دادن
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
plumper
فربه کننده دروغ محض
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
belying
دروغ دراوردن خیانت کردن
he lied to my face
توی چشم من دروغ گفت
trump up
دروغ بافتن تهمت زدن
to scruple lying
از دروغ گفتن بیم داشتن
belie
دروغ دراوردن خیانت کردن
belied
دروغ دراوردن خیانت کردن
belies
دروغ دراوردن خیانت کردن
perjured
نقص عهد کرده دروغ
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
pseudologer
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologist
کسیکه مرتبا دروغ میگوید
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
jactitation of marriage
دعوی دروغ نسبت به زناشویی
one or other of you lies
یکی از شما دو تن دروغ می گوید
She is a habitual liar.
روی عادت دروغ می گوید
mythomania
جنون دروغ یا اغراق گویی
pseud
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
pseuds
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
pseudo
پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
polygraphs
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
i would sooner die than lie
مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
polygraph
ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
thumper
ادم یا چیز گنده دروغ بزرگ
only death does not tell lies
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
perjurer
کسیکه در دادگاه مغایرباسوگند خود دروغ بگوید
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
now this man was lying
باید دانست که این مرد دروغ میگفت
suborn
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
knight of the post
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
frauds
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
fraud
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
all folls day
روز دروغ وشوخی مثل روز سیزدهم نوروز
davit
جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
statute of fraud
قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
canis minoris
سگ کوچک
pillule
حب کوچک
bantams
کوچک
petit
کوچک
small
کوچک
small fry
کوچک
bantam
کوچک
plumelet
پر کوچک
diminutive
کوچک
dimmers
کوچک
pint size
کوچک
pint-size
کوچک
canis minor
سگ کوچک
minute
کوچک
pilule
حب کوچک
little
کوچک
smaller
کوچک
cerebellum
مخ کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com