Dictiornary-Farsi | درونی ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
internalization	درونی ساختن


Other Matches

internal furnace	کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically	نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
inner	درونی
inmost	درونی
intrinsic	درونی
internal	درونی
intestine	درونی
tumble home	خم درونی
infelt	درونی
interior	درونی
civil	درونی
in	:درونی
inward	درونی
in	درونی
in-	:درونی
in-	درونی
intestines	درونی
innermost	درونی
endogenous	درونی
indoor	درونی
insides	درونی
inside	درونی
subjective	درونی
interiors	درونی
spring of intrados	پاطاق درونی
internality	درونی بودن
indoor	درونی داخلی
intrados springing line	پاطاق درونی
intrados	قوس درونی
in-fighting	کشمکش درونی
ductless gland	غده درونی
esoteric	رمزی درونی
bal badak	تیغ درونی پا
interior	درونی درون
cooptation	انتخاب درونی
intrinsic approach	رهیافت درونی
intrinsic motivation	انگیزش درونی
dynamically	نیروی درونی
endophasia	تکلم درونی
loggia	ایوان درونی
endoderm	پرده درونی
pectoral	صدری درونی
endocardium	پرده درونی دل
enteroceptor	گیرنده درونی
interoceptor	گیرنده درونی
the inner layer	چینه درونی
the inner layer	لایه درونی
pore pressure	فشار درونی
pectorals	صدری درونی
subjectivity	درونی بودن
entophyte	انگل درونی
endogenous event	رویداد درونی
indravgnt	جریان درونی
interiors	درونی درون
dynamic	نیروی درونی
inherent viscosity	گرانروی درونی
internal consistency	هماهنگی درونی
internal conversion	تبدیل درونی
aula	حیاط درونی
archivolt	قوس درونی
internal font	فونت درونی
internal force	نیروی درونی
internal friction	اصطکاک درونی
internal friction	سایش درونی
springing of soffit	پاطاق درونی
innate	درونی چسبنده
internal command	فرمان درونی
internal inhibition	بازداری درونی
logarithmic viscosity number	گرانروی درونی
inmost thoughts	اندیشههای درونی
inner loop	حلقه درونی
inner shell electron	الکترون درونی
inner speech	گفتار درونی
ingrowth	رویش درونی
intercorrelation	وابستگی درونی
interflow	جریان اب درونی
interior affairs	کارهای درونی
interiority	درونی بودن
internal energy	انرژی درونی
internal reflection	انعکاس درونی
internal secretion	ترشح درونی
internalizing	درونی کردن
internal temperature	دمای درونی
internalises	درونی کردن
internalised	درونی کردن
internalising	درونی کردن
internalize	درونی کردن
internalized	درونی کردن
interpolation	براورد درونی
interpolations	براورد درونی
internal pressure	فشار درونی
internal work	کار درونی
inflow	ریزش درونی
internal vibrator	لرزاننده درونی
internalizes	درونی کردن
internal phase	فاز درونی
inside berm	سکوی شیببر درونی
psychogenesis	پیدایش نیروی درونی
internal torque	گشتاور نیروی درونی
endo arterities	اماس درونی شریان
dynamic pressure	فشار محرکه درونی
internist	متخصص داروهای درونی
inner work function	انرژی خروج درونی
endocarditis	اماس غشاء درونی دل
internal evidence	مدارک یاگواه درونی
internal consistency coefficient	ضریب همسانی درونی
mesophyll	بافت درونی برگ
midland	بین الارضین درونی
enostosis	اماس درونی استخوان
endometrium	پرده درونی زهدان
endometritis	اماس درونی زهدان
endosporium	غشاء درونی تخم
internal resisting moment	لنگر مقاوم درونی
internal sort	مرتب کردن درونی
inwarness	بطون درونی بودن
internal hard disk	دیسک سخت درونی
endocrane	سطح درونی جمجمه
endocarp	حلقه درونی میوه
endospore	غشاء درونی تخم
autotelic	دارای قصد درونی
scarp	دیوار درونی خندق
internalization	درونی یا باطنی کردن
thermionic arc	قوس گرمیونایی درونی
Internal energy	انرژی درونی [فیزیک]
sacrp	دیوار درونی خندق
inherent [in] <adj.>	درونی [ماندگار] [ذاتی]
internal friction	مالش درونی سایش داخلی
interoceptive	وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endosarc	قسمت درونی سفیده سلول
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
endoskeleton	استخوان بندی درونی حیوان
extruded corner	[پیش آمدگی گوشه درونی]
escarp	سرازیری درونی خندق یاخاکریز
internal ophthalmia	اماس درونی تخم چشم
endocardial	وابسته به پرده درونی دلhypoblast
insides	نزدیک به مرکز بخش درونی
inside	نزدیک به مرکز بخش درونی
auscultator	گوش کننده صداهای درونی بدن
field glass	عدسی درونی دوربین یاذره بین
to protect home industry	صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
intramural	واقع در این سوی دیوارها درونی
integrated	مودمی که بخش درونی سیستم باشد
entoptics	شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
lock	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks	همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
smoke consumer	اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
intima	درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutter	فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive	تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.	روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus	لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
psychogenesis	ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
Marxist	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists	طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
metallography	شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu	ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion	ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield	زره درونی زره داخلی
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
invent	ساختن
produced	ساختن
produce	ساختن
idolising	بت ساختن
minted	ساختن
minting	ساختن
mints	ساختن
fabricated	ساختن
fabricates	ساختن
idolize	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
mint	ساختن
idolizing	بت ساختن
fabricating	ساختن
fabricate	ساختن
invents	ساختن
put up	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
upgrade	ساختن
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashions	مد ساختن
makes	ساختن
upgrading	ساختن
make	ساختن
dree	ساختن با
bulid	ساختن