Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (37 milliseconds)
English
Persian
internalised
درونی کردن
internalises
درونی کردن
internalising
درونی کردن
internalize
درونی کردن
internalized
درونی کردن
internalizes
درونی کردن
internalizing
درونی کردن
Search result with all words
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
internalization
درونی یا باطنی کردن
internal sort
مرتب کردن درونی
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
Other Matches
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
intrinsic
درونی
endogenous
درونی
internal
درونی
interior
درونی
tumble home
خم درونی
interiors
درونی
in
:درونی
subjective
درونی
inward
درونی
in-
درونی
in-
:درونی
in
درونی
inner
درونی
infelt
درونی
indoor
درونی
innermost
درونی
civil
درونی
insides
درونی
intestine
درونی
intestines
درونی
inmost
درونی
inside
درونی
internal vibrator
لرزاننده درونی
internal work
کار درونی
dynamically
نیروی درونی
internal friction
اصطکاک درونی
esoteric
رمزی درونی
internal force
نیروی درونی
endocardium
پرده درونی دل
inherent viscosity
گرانروی درونی
internal font
فونت درونی
internal energy
انرژی درونی
inner speech
گفتار درونی
internal command
فرمان درونی
inner shell electron
الکترون درونی
inner loop
حلقه درونی
ductless gland
غده درونی
inmost thoughts
اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number
گرانروی درونی
indravgnt
جریان درونی
internal inhibition
بازداری درونی
ingrowth
رویش درونی
spring of intrados
پاطاق درونی
internal consistency
هماهنگی درونی
internal conversion
تبدیل درونی
archivolt
قوس درونی
dynamic
نیروی درونی
aula
حیاط درونی
intrados
قوس درونی
internal temperature
دمای درونی
intrados springing line
پاطاق درونی
springing of soffit
پاطاق درونی
intrinsic approach
رهیافت درونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
inflow
ریزش درونی
internal friction
سایش درونی
intercorrelation
وابستگی درونی
pectorals
صدری درونی
enteroceptor
گیرنده درونی
in-fighting
کشمکش درونی
internal pressure
فشار درونی
loggia
ایوان درونی
pore pressure
فشار درونی
interior
درونی درون
the inner layer
لایه درونی
interiors
درونی درون
pectoral
صدری درونی
interoceptor
گیرنده درونی
interpolations
براورد درونی
interpolation
براورد درونی
bal badak
تیغ درونی پا
subjectivity
درونی بودن
internalization
درونی ساختن
innate
درونی چسبنده
internal reflection
انعکاس درونی
internal secretion
ترشح درونی
entophyte
انگل درونی
internal phase
فاز درونی
endophasia
تکلم درونی
endogenous event
رویداد درونی
interior affairs
کارهای درونی
endoderm
پرده درونی
indoor
درونی داخلی
cooptation
انتخاب درونی
the inner layer
چینه درونی
interflow
جریان اب درونی
interiority
درونی بودن
internality
درونی بودن
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
autotelic
دارای قصد درونی
inner work function
انرژی خروج درونی
endo arterities
اماس درونی شریان
endocarp
حلقه درونی میوه
internist
متخصص داروهای درونی
thermionic arc
قوس گرمیونایی درونی
endocrane
سطح درونی جمجمه
psychogenesis
پیدایش نیروی درونی
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
internal hard disk
دیسک سخت درونی
mesophyll
بافت درونی برگ
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
sacrp
دیوار درونی خندق
scarp
دیوار درونی خندق
internal torque
گشتاور نیروی درونی
endosporium
غشاء درونی تخم
endospore
غشاء درونی تخم
endometrium
پرده درونی زهدان
inwarness
بطون درونی بودن
midland
بین الارضین درونی
endometritis
اماس درونی زهدان
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
inherent
[in]
<adj.>
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
endocarditis
اماس غشاء درونی دل
internal consistency coefficient
ضریب همسانی درونی
enostosis
اماس درونی استخوان
inside berm
سکوی شیببر درونی
escarp
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
insides
نزدیک به مرکز بخش درونی
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
endocardial
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
auscultator
گوش کننده صداهای درونی بدن
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass
عدسی درونی دوربین یاذره بین
integrated
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
intramural
واقع در این سوی دیوارها درونی
gutter
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
intima
درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
smoke consumer
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutters
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
psychogenesis
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
Marxist
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography
شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu
ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield
زره درونی زره داخلی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com