Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (3 milliseconds)
English
Persian
waylaid
درکمین کسی نشستن
waylay
درکمین کسی نشستن
waylaying
درکمین کسی نشستن
waylays
درکمین کسی نشستن
Search result with all words
to lie in a
درکمین نشستن
to lie in w
درکمین نشستن
Other Matches
to spy upon any one
درکمین کسی بودن
ambush
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushing
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushed
سربازانی که درکمین نشسته اند
to sit out
نشستن بیشتر نشستن از
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
to give ground
پس نشستن
sit
نشستن
sits
نشستن
perched
نشستن
to lose ground
پس نشستن
perches
نشستن
perching
نشستن
running aground
به گل نشستن
perch
نشستن
to take a chair
نشستن
recoils
پس نشستن
recoiling
پس نشستن
seizes
نشستن
seized
نشستن
seize
نشستن
recoiled
پس نشستن
recoil
پس نشستن
awaiting
نشستن
await
نشستن
awaits
نشستن
awaited
نشستن
bench
بر کرسی نشستن
ambushing
در کمین نشستن
ground position
در خاک نشستن
insidiate
در کمین نشستن
ambushes
در کمین نشستن
setbacks
عقب نشستن
ambushed
در کمین نشستن
ambush
در کمین نشستن
benches
بر کرسی نشستن
dwit koobi
نشستن به عقب
bow out
عقب نشستن
straddle
گشاد نشستن
straddled
گشاد نشستن
throne
برتخت نشستن
thrones
برتخت نشستن
straddles
گشاد نشستن
outsit
بیشتر نشستن از
to take the wheel
پشت رل نشستن
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
hunker down
روی پا نشستن
to hunker down
چمباتمه نشستن
to take ground
بخاک نشستن
to take ground
بگل نشستن
sit up
راست نشستن
stranding
به گل نشستن کشتی
suppurate
چرک نشستن
take sanctuary
بست نشستن
to a the throne
برتخت نشستن
to come to the throne
بر تخت نشستن
to f. the throne
برتخت نشستن
to fall back
عقب نشستن
to fill the chair
برکرسی نشستن
to run aground
بگل نشستن
to sit up
راست نشستن
to knock back
عقب نشستن
setback
عقب نشستن
subside
فرو نشستن
strands
به گل نشستن کشتی
strand
به گل نشستن کشتی
ground
بزمین نشستن
landings
نشستن هواپیما
subsiding
فرو نشستن
landing
نشستن هواپیما
land
بزمین نشستن
sag
فرو نشستن
land
به زمین نشستن
sagged
فرو نشستن
sags
فرو نشستن
give way
عقب نشستن
swamps
به گل نشستن قایق
subsided
فرو نشستن
subsides
فرو نشستن
rankle
چرک نشستن
sprawls
پهن نشستن
rankled
چرک نشستن
rankles
چرک نشستن
swamped
به گل نشستن قایق
swamping
به گل نشستن قایق
land
به گل نشستن کشتی
sprawl
پهن نشستن
abate
فرو نشستن
swamp
به گل نشستن قایق
rankling
چرک نشستن
sprawling
پهن نشستن
stranding
به گل نشستن تصادفی کشتی
slump test
ازمایش فرو نشستن
To come to grief. To be runied.
بخاک سیاه نشستن
primer setback
عقب نشستن چاشنی
landing
بزمین نشستن هواپیما
sit out
تا پایان چیزی نشستن
sprawl
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawling
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawls
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sit idly by
<idiom>
عین ماست نشستن
beach
بگل نشستن کشتی
landings
بزمین نشستن هواپیما
beached
بگل نشستن کشتی
beaches
بگل نشستن کشتی
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
hatches
نصفه در روی تخم نشستن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
To incite someone.
زیر پای کسی نشستن
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
hatch
نصفه در روی تخم نشستن
hatched
نصفه در روی تخم نشستن
to sit under a pre cher
پای وعظ واعظی نشستن
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
still hunting
شکار باروش در کمین نشستن
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
mump
خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
to have the pout
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
to be in the pouts
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
swat
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port
سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
squatting
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
landing gear
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
clevis bolt
پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
head dip
نشستن روی تخته موج وفروبردن سر به موج
putrefied
چرک نشستن چرک کردن
putrefying
چرک نشستن چرک کردن
putrefy
چرک نشستن چرک کردن
putrefies
چرک نشستن چرک کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com