English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English Persian
rough sea دریای خراب
Search result with all words
heavy sea دریای خیلی خراب
Other Matches
Anatolia منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
high sea دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
fault تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud ترقه خراب هرچیز خراب
the black sea دریای سیاه
mediterranean sea دریای مدیترانه
moderate sea دریای معتدل
blue water دریای ازاد
mare liberum دریای ازاد
Oman دریای عمان
territorial sea دریای ساحلی
smooth see دریای ارام
seaway دریای متلاطم
sea nettle ستاره دریای
sea fight جنگ دریای
high seas دریای ازاد
aegean sea دریای اژه
territorial sea دریای داخلی
mare clausum دریای بسته
adriatic sea دریای ادریانیک
flat calm دریای روغنی
high sea دریای ازاد
dead sea دریای لوط
closed sea دریای غیر ازاد
erythrean وابسته به دریای قلزم
calm sea دریای خیلی ارام
service squadron قسمت خدمات دریای
Channel Islands جزیرههای دریای مانش
atlantic دریای محیط غربی
bathyal مربوط به دریای عمیق
pores در دریای تفکرغوطه ور شدن
pontic شبیه دریای سیاه
pore در دریای تفکرغوطه ور شدن
gannet غاز دریای شمالی
solan قاز دریای شمالی
pontic وابسته به دریای سیاه
ship fever طوفان سخت در دریای چین
polynya منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
mediterranean sea دریای روم بحر الروم
polynia منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
booby نوعی قاز دریای شمالی
typhoon توفان سخت دریای چین گردباد
typhoons توفان سخت دریای چین گردباد
overland route راه سفر به هندوستان از دریای مدیترانه
snug down امادگی قبل از ورود به دریای طوفانی
submarine boat زیر دریای [نظامی] [علوم طبیعی]
submarine زیر دریای [نظامی] [علوم طبیعی]
Latvia جمهوری لتونی در کرانهی جنوبی دریای بالتیک
small craft warning پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
fire support station نققه هدف اتش پشتیبانی دریایی ایستگاه اتش دریای
China denies militarizing South China Sea. چین را تکذیب نظامی جنوب دریای چین است.
baltic دریای بالتیک در شمال اروپا وابسته به بالتیک
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
mediterranean وابسته بدریای مدیترانه دریای مدیترانه
out of repair خراب
stickit خراب
in disrepair خراب
broken <adj.> خراب
out of gear خراب
out of condition خراب
rotten خراب
ruinous خراب
out of order خراب
ill conditioned خراب
off the rails خراب
out of action خراب
in a bad order خراب
in bad repair خراب
tumbledown خراب
undone خراب
wastery خراب
wastry خراب
alienated خراب
haywire خراب
to fall apart خراب شدن
go bad خراب شدن
dilapidate خراب کردن
devastative خراب کننده
indefectible خراب نشدنی
it is not in good workingorder خراب است
out of use <adj.> خراب [ازکارافتاده]
eversive خراب کننده
foul weather هوای خراب
out of blast <adj.> خراب [ازکارافتاده]
give way خراب شدن
not in use [American] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
unoperative <adj.> خراب [ازکارافتاده]
disabled <adj.> خراب [ازکارافتاده]
go down خراب شدن
go wrong خراب شدن
half seas over مست خراب
nonworking <adj.> خراب [ازکارافتاده]
out of service <adj.> خراب [ازکارافتاده]
heavy weather هوای خراب
inoperative <adj.> خراب [ازکارافتاده]
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
make havoc with خراب کردن
wrech خراب شدن
to go out of gear خراب شدن
to fall to decay خراب شدن
to do for خراب کردن
to cut up خراب کردن
to bring to nought خراب کردن
to break down خراب کردن
there is a screw loose خراب است
the road was impaired جاده خراب شد
to lie in ruin خراب بودن
to go to smash خراب شدن
to go to the bad خراب شدن
to go wrong خراب شدن
wreakful خراب کننده
unbuild خراب کردن
to tumble down خراب شدن
blotto مست و خراب
to run down خراب شدن
to play the deuce with خراب کردن
to mull a mull of خراب کردن
to make a hash of خراب کردن
to lay in ruin خراب کردن
that city lies in ruins ان شهر خراب
pissed مست و خراب
to take down خراب کردن
overtumble خراب کردن
out of kelter خراب مختل
to be shot خراب بودن
to be kaput خراب بودن
pull down خراب کردن
rot gut معده خراب کن
take down خراب کردن
spoilable خراب شدنی
whacked مست و خراب
go haywire <idiom> خراب شدن
go to pot <idiom> خراب کردن
There is something wrong with the ... ... خراب است.
zonked مست و خراب
demonish خراب کردن
destroys خراب کردن
demolish خراب کردن
corrupts خراب کردن
vitiating خراب کردن
vitiates خراب کردن
botched خراب کردن
vitiated خراب کردن
botches خراب کردن
botching خراب کردن
corrupting خراب کردن
cut up خراب کردن
disfiguring خراب کردن
corrupted خراب کردن
corrupt خراب کردن
vitiate خراب کردن
demolished خراب کردن
wrack خراب کردن
destroying خراب کردن
undo خراب کردن
destroy خراب کردن
undoes خراب کردن
mar خراب کردن
marred خراب کردن
marring خراب کردن
botch خراب کردن
demolishing خراب کردن
demolishes خراب کردن
ruinous خراب کننده
disfigures خراب کردن
disfigured خراب کردن
dead drunk سست خراب
muddling خراب کردن
bungle خراب کردن
impair خراب کردن
withering خراب کننده
amortize خراب کردن
bad sector قطاع خراب
impaired خراب کردن
corrupted file فایل خراب
demolitions خراب کردن
cumber خراب شدن
demolition خراب کردن
impairing خراب کردن
muddles خراب کردن
disfigure خراب کردن
bungled خراب کردن
bungles خراب کردن
bungling خراب کردن
impairs خراب کردن
muddled خراب کردن
muddle خراب کردن
undermine از زیر خراب کردن
undermined از زیر خراب کردن
to crock up خراب کردن یاشدن
side out خراب کردن سرویس
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
to run to ruin خانه خراب شدن
the road was impaired جاده خراب بود
undermines از زیر خراب کردن
to run upon the rocks خانه خراب شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com