English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
withold دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
Other Matches
withhold مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds مضایقه داشتن خودداری کردن
withholding مضایقه داشتن خودداری کردن
spared دریغ داشتن
withhold دریغ داشتن
spare دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
withholds دریغ داشتن
withheld دریغ داشتن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
stint مضایقه کردن
flinched مضایقه کردن
flinches مضایقه کردن
flinch مضایقه کردن
flinching مضایقه کردن
stints مضایقه کردن
spared مضایقه کردن چشم پوشیدن از
spare مضایقه کردن چشم پوشیدن از
begrudges غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudge غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudged غبطه خوردن مضایقه کردن
begrudging غبطه خوردن مضایقه کردن
to be sparing of words مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
bar بازداشتن ممنوع کردن
keeps توقیف کردن بازداشتن
forbids منع کردن بازداشتن
keep توقیف کردن بازداشتن
dissuades منصرف کردن بازداشتن
dissuading منصرف کردن بازداشتن
arrest توقیف کردن بازداشتن
forbid منع کردن بازداشتن
bars بازداشتن ممنوع کردن
dissuaded منصرف کردن بازداشتن
dissuade منصرف کردن بازداشتن
arrests توقیف کردن بازداشتن
arrested توقیف کردن بازداشتن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
pity دریغ
unsparing بی دریغ
pities دریغ
pitied دریغ
spareable دریغ شده
inapplocation دریغ از کوشش
withholder دریغ کننده
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
mealy-mouthed دریغ دارنده ازراست گویی
mealy mouthed دریغ دارنده ازراست گویی
flinching مضایقه
flinches مضایقه
flinch مضایقه
replacement part مضایقه
unspairingly بی مضایقه
flinched مضایقه
sparing مضایقه کننده صرفه جو
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
stow بازداشتن
deters بازداشتن
contained بازداشتن
hindered بازداشتن
overslaugh بازداشتن
hinder بازداشتن
contains بازداشتن
contain بازداشتن
stowed بازداشتن
preventing بازداشتن
prevented بازداشتن
detain بازداشتن
detaining بازداشتن
detains بازداشتن
to set back بازداشتن
impedes بازداشتن
interdict بازداشتن
impede بازداشتن
stows بازداشتن
stowing بازداشتن
to keep back بازداشتن
emcumber بازداشتن
prevent بازداشتن
detained بازداشتن
containment بازداشتن
stayed بازداشتن
proscribed بازداشتن از
proscribes بازداشتن از
debarred بازداشتن
stay بازداشتن
impeded بازداشتن
hinders بازداشتن
proscribing بازداشتن از
debar بازداشتن
proscribe بازداشتن از
deter بازداشتن
hindering بازداشتن
debarring بازداشتن
debars بازداشتن
prevents بازداشتن
deterred بازداشتن
skidded از سریدن بازداشتن
trig از حرکت بازداشتن
to cop somebody کسی را بازداشتن
to keep open house درخانه بازداشتن
to keep up ازتنزل بازداشتن
skid از سریدن بازداشتن
hampering از کار بازداشتن
skidding از سریدن بازداشتن
skids از سریدن بازداشتن
hampers از کار بازداشتن
pin down <idiom> از حرکت بازداشتن
becalm از پیشرفت بازداشتن
hamper از کار بازداشتن
hampered از کار بازداشتن
becalming از پیشرفت بازداشتن
suppress بازداشتن ازعملیات
becalms از پیشرفت بازداشتن
chock از حرکت بازداشتن
becalmed از پیشرفت بازداشتن
suppressing بازداشتن ازعملیات
suppresses بازداشتن ازعملیات
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
inoxidize از زنگ زدن بازداشتن
bloc مانع شدن از بازداشتن
block مانع شدن از بازداشتن
blocs مانع شدن از بازداشتن
blocked مانع شدن از بازداشتن
blocks مانع شدن از بازداشتن
baffle صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
injunctive وابسته به نهی و بازداشتن تاکیدی
baffled صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stall به اخور بستن از حرکت بازداشتن
baffles صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stalling به اخور بستن از حرکت بازداشتن
baffling صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
shoots درد کردن سوزش داشتن
aspires ارزو کردن اشتیاق داشتن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
To wish (long) for something. آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
aspired ارزو کردن اشتیاق داشتن
aspire ارزو کردن اشتیاق داشتن
persuades بران داشتن ترغیب کردن
evince معلوم کردن ابراز داشتن
award مقرر داشتن اعطا کردن
impounded ضبط کردن نگه داشتن
impound ضبط کردن نگه داشتن
inhibits باز داشتن و نهی کردن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
to feel fear احساس ترس کردن [داشتن]
impounding ضبط کردن نگه داشتن
shoot درد کردن سوزش داشتن
aspiring ارزو کردن اشتیاق داشتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibit باز داشتن و نهی کردن
snifter خرخر کردن زکام داشتن
impounds ضبط کردن نگه داشتن
persuading بران داشتن ترغیب کردن
raged غضب کردن شدت داشتن
rages غضب کردن شدت داشتن
partook بهره داشتن طرفداری کردن
entertained سرگرم کردن گرامی داشتن
divert متوجه کردن معطوف داشتن
awards مقرر داشتن اعطا کردن
awarding مقرر داشتن اعطا کردن
awarded مقرر داشتن اعطا کردن
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
entertain سرگرم کردن گرامی داشتن
treat بحث کردن سروکار داشتن با
treated بحث کردن سروکار داشتن با
informs مستحضر داشتن اگاه کردن
treats بحث کردن سروکار داشتن با
informing مستحضر داشتن اگاه کردن
inform مستحضر داشتن اگاه کردن
entertains سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com