Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
rub elbows/shoulders
<idiom>
دریک سطح بودن
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
Search result with all words
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
Other Matches
derrick
دریک
in an instant
دریک ان
derricks
دریک
in an instant
دریک لحظه
swinging derrick
دریک گردان
standing derrick
دریک ثابت
on a par
دریک تراز
en bloc
دریک بلوک
on one occasion
دریک موقع
sedentary
مقیم دریک جا
beside
دریک طرف بعلاوه
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
somewhere
یک جایی دریک محلی
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
aline
دریک رشته قراردادن
partly
نسبتا دریک جزء
somewheres
یک جایی دریک محلی
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
in a crack
دریک چشم بهم زدن
coincide
دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
chorus girls
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
coincided
دریک زمان اتفاق افتادن
colocate
دریک مکان قرار دادن
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
text book
کتاب اصلی دریک موضوع
polynia
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbook
کتاب اصلی دریک موضوع
polynya
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbooks
کتاب اصلی دریک موضوع
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
batches
مقدار نان دریک پخت
coincident
واقع شونده دریک وقت
easy does it
<idiom>
دریک چشم بهم زدن
coincides
دریک زمان اتفاق افتادن
batch
مقدار نان دریک پخت
coinciding
دریک زمان اتفاق افتادن
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
gigahertz
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
hinge joint
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
bicipital
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
play footsie
<idiom>
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadsides
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadside
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
retrospective search
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
coextensive
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
ice time
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
farrowed
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
coriolis acceleration
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
rotated
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrows
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
ledger blade
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
rotate
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
run around
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
rotates
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
diachrony
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning point
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding pattern
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
best angle of climb airspeed
سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing
لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
bankers automated clearance system
سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
helo
پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
D SUB connector
ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual
بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
catalogs
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation
دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
thrashing
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
holdees
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depends
مربوط بودن منوط بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
owe
مدیون بودن مرهون بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
haze
گرفته بودن مغموم بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
resides
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com