English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
out of step <idiom> دریک گام نبودن
Other Matches
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
absences نبودن
absence نبودن
lacks نبودن
lacked نبودن
lack نبودن
derrick دریک
derricks دریک
in an instant دریک ان
to be no more دیگر نبودن
unconditionality معلق نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
disagree موافق نبودن
disagreed موافق نبودن
disagreeing موافق نبودن
disagrees موافق نبودن
to be out of heart سرخلق نبودن
stand off محشور نبودن
stand-off محشور نبودن
stand-offs محشور نبودن
to be at ease راحت نبودن
bushes در فرم نبودن
bush در فرم نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
haze روشن نبودن مه
misbeseem زیبنده نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
inedibility ماکول نبودن
inapplicability عملی نبودن
no new is good new نبودن خبر
run short <idiom> کافی نبودن
on a par دریک تراز
in an instant دریک لحظه
on one occasion دریک موقع
sedentary مقیم دریک جا
standing derrick دریک ثابت
swinging derrick دریک گردان
en bloc دریک بلوک
displease خوش ایند نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
dishonour قابل پرداخت نبودن
dishonors قابل پرداخت نبودن
dishonored قابل پرداخت نبودن
dishonours قابل پرداخت نبودن
displeases خوش ایند نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
rub elbows/shoulders <idiom> دریک سطح بودن
beside دریک طرف بعلاوه
somewhere یک جایی دریک محلی
pitcherful انچه دریک سبوجابگیرد
aline دریک رشته قراردادن
somewheres یک جایی دریک محلی
partly نسبتا دریک جزء
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
differ شبیه چیز دیگر نبودن
differed شبیه چیز دیگر نبودن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
differs شبیه چیز دیگر نبودن
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
indulges مخالف نبودن رها ساختن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
in a crack دریک چشم بهم زدن
pent up دریک جا نگاه داشته شده
cartful انچه دریک گاری جا بگیرد
polynya منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
ledger bait که دریک جا روی نگاه دارند
text book کتاب اصلی دریک موضوع
easy does it <idiom> دریک چشم بهم زدن
polynia منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
have one's ass in a sling <idiom> دریک وضع نا مساعد بودن
fascia plate تابلوی مقابل دریک وسیله
chorus girl زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
align دریک ردیف قرار گرفتن
coincide دریک زمان اتفاق افتادن
collinear دریک خط مستقیم واقع شونده
coincident واقع شونده دریک وقت
coincided دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girls زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
capful انچه دریک کلاه جابگیرد
coincides دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding دریک زمان اتفاق افتادن
aligning دریک ردیف قرار گرفتن
aligned دریک ردیف قرار گرفتن
textbooks کتاب اصلی دریک موضوع
textbook کتاب اصلی دریک موضوع
batch مقدار نان دریک پخت
aligns دریک ردیف قرار گرفتن
batches مقدار نان دریک پخت
colocate دریک مکان قرار دادن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
palmful انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
concurrent دریک وقت واقع شونده موافق
docking ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gigahertz فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
gyle مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
hinge joint مفصلی که دریک سطح حرکت کند
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
broadside توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
play footsie <idiom> باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
bicipital تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
ice time مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
coextensive باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
catalysis اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
farrow همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
rotates جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotated جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotate جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
farrowed همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrows همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
ledger blade تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
run around تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
side tone انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
role indicator نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
holding pattern کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
diachrony تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning points نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
best angle of climb airspeed سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
bankers automated clearance system سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
D SUB connector ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
else rule قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
helo پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
electronic journal فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
catalogs لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
thrashing وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
cells دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cell دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com