Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (8 milliseconds)
English
Persian
as a result
<adv.>
در آنجا
at that
[at that provocation]
<adv.>
در آنجا
consequently
<adv.>
در آنجا
subsequently
<adv.>
در آنجا
thereat
<adv.>
در آنجا
thereupon
<adv.>
در آنجا
Search result with all words
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
station
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stationed
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stations
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
factories
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
switching
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
CERN
یس که www اولین آنجا اختراع شد
conventional memory
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional RAM
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
I happened to be there when ….
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
Since the day he set foot there .
از روزیکه به آنجا پا نهاد
As far as I am concerened.
تا آنجا که به من مربوط می شود
As far as I know . So far as I know.
تا آنجا که من می دانم
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies
تا آنجا که تیغم ببرد
I wI'll get there somehow.
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
We were there just to make up numbers.
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
Come as quickly as possible.
تا آنجا که می شود زود بیا
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
If it ( ever ) comes to that .
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
It took us four days to get there .
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Nothing on earth will induce him to go there again.
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
According to my lights .
تا آنجا که عقلم قد می دهد
In so far as their taste would go .
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
Not that I remember .
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
lover's lane
<idiom>
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
Left out of one place and driven away from another.
<proverb>
از آنجا مانده از اینجا رانده .
Where the carcass is there the ravens will collect together.
<proverb>
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
Can I get there on foot?
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
Nothing has changed there.
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
as far as I'm concerned
<adv.>
تا آنجا که به من مربوط می شود
so far as I'm concerned
تا آنجا که به من مربوط می شود
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
to make every effort
تک و پوی زدن
[به هر دری زدن]
تا آنجا که امکان پذیر باشد
The situation there is bad.
وضعیت در آنجا بد است.
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
There they were in all their finery.
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Oriental rug
فرش شرقی
[از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.]
almonry
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
He has always lived there.
او همیشه آنجا زندگی کرده است.
Nobody was there but me.
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
You can't get there other than by foot.
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
Hotel accommodation is rather expensive there.
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com