English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
at the mercy of در اختیار دستخوش
Other Matches
weapons free جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
undergone دستخوش
undergoes دستخوش
prey دستخوش
undergo دستخوش
undergoing دستخوش
peccable دستخوش خطا
windblown دستخوش باد
subject to the flood دستخوش سیل
victims دستخوش شکار
victim دستخوش شکار
tosser دستخوش امواج
golden handshake دستخوش بازنشستگی
golden handshakes دستخوش بازنشستگی
adrift دستخوش طوفان
drifting دستخوش پیشامد بودن
passives دستخوش عامل خارجی
drifted دستخوش پیشامد بودن
drift دستخوش پیشامد بودن
drifts دستخوش پیشامد بودن
sentient حساس دستخوش احساسات
passive دستخوش عامل خارجی
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
tideland زمین ساحلی دستخوش جزرومد
obsessive دستخوش یک فکر یامیل قوی
obsessively دستخوش یک فکر یامیل قوی
victimises دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizing دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimizes دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimized دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimize دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
planker گیاهان و جانورانی که دستخوش جنبش اب دریاهستند
victimised دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
victimising دستخوش فریب یا تعدی قرار دادن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
catastrophism اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
involuntarily بی اختیار
wills اختیار
credential اختیار
at the d. of به اختیار
voluntariness اختیار
authorisations اختیار
authorization اختیار
liberties اختیار
willed اختیار
spontaneous generation بی اختیار
liberty اختیار
incoercible بی اختیار
freedom of the will اختیار
involuntary بی اختیار
warrant اختیار
warranted اختیار
warranting اختیار
warrants اختیار
will اختیار
vetoes حق و اختیار
attribution اختیار
veto حق و اختیار
free will اختیار
spontaneous بی اختیار
unconsciously بی اختیار
unconscious بی اختیار
mandating اختیار
mandates اختیار
mandated اختیار
mandate اختیار
controls اختیار
control اختیار
vetoed حق و اختیار
options اختیار
tests اختیار
tested اختیار
controlling اختیار
clearance اختیار
vetoing حق و اختیار
option اختیار
authority اختیار
test اختیار
tossing دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tossed دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
toss دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
tosses دستخوش اواج شدن متلاطم شدن
warrant of attorney اختیار نامه
to make one's option اختیار کردن
commander's call در اختیار فرماندهی
will adjust اتش به اختیار
Delegation of Authority تفویض اختیار
enable اختیار دادن
cartle blanche اختیار نامحدود
cart blanche اختیار نامحدود
body english چرخش بی اختیار
authorise اختیار دادن
power of procuration اختیار نامه
power of authority اختیار نامه
invested with power دارای اختیار
jurisdication اختیار قانونی
in the saddle صاحب اختیار
fix on اختیار کردن
fire at will اتش به اختیار
certificate of authority اختیار نامه
seller's option اختیار فروشنده
the optio to accept or reject اختیار قبول یا رد
to be a master of در اختیار خودداشتن
full power of attorney اختیار نامه
letter of attorney اختیار نامه
to follow a profession پیشهای را اختیار
power of attorney اختیار نامه
powered اقتدار و اختیار
powers اقتدار و اختیار
government عقل اختیار
empowers اختیار دادن
adoption اختیار اتخاذ
governments عقل اختیار
jurisdiction اختیار قانونی
carte blanche اختیار تام
carte blanche اختیار نامحدود
empower اختیار دادن
options اختیار معامله
option اختیار معامله
empowered اختیار دادن
powering اقتدار و اختیار
as you wish به اختیار شماست
adopter اختیار کننده
absolute authortity اختیار مطلق
authorizations اختیار اجازه
enabled اختیار دادن
empowering اختیار دادن
adopted اختیار شده
enables اختیار دادن
enabling اختیار دادن
power اقتدار و اختیار
To authorize someone. به کسی اختیار دادن
take over in charge تحت اختیار دراوردن
plenipotentiary دارای اختیار تام
to have the run of a house اختیار خانهای را داشتن
to rule the roast اختیار داری کردن
plenipotentiaries دارای اختیار تام
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
ship will adjust ناو اتش به اختیار
options اختیار خریدیا فروش
discretionally مطابق میل و اختیار
fire at will اتش به اختیار خود
plenipotent دارای اختیار مطلق
he wept involuntarily بی اختیار گریه کرد
catching در اختیار گرفتن توپ
invested with power اختیار داده شده
lock option اختیار کاربرد قفل
magisterial مطلق دارای اختیار
run the show اختیار داری کردن
spontaneously به طیب خاطر بی اختیار
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
option اختیار خریدیا فروش
Dont mention it . You are welcome. اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
bureau ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
accredit معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting معتبر ساختن اختیار دادن
authorizing اختیار دادن تصویب کردن
authorising اختیار دادن تصویب کردن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
authorize اختیار دادن تصویب کردن
local option اختیار تعیین محل معینی
local option اختیار تعیین چیزی درمحل
to run the show در کاری اختیار داری کردن
authorizes اختیار دادن تصویب کردن
delegation of authority دادن اختیار انجام عمل
authorises اختیار دادن تصویب کردن
accredits معتبر ساختن اختیار دادن
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
visitatorial وابسته به یادارای اختیار بازرسی
to put something at somebody's disposal چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to delegate one's authority to somebody به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
plenipotentiaries تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain اختیار دار کشور حکومت مطلقه
as your please هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdom هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
When drink enters, wisdom departs. <proverb> آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
investor کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
seller's market بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
DD/D نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com