English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
Other Matches
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
sit for an examination در امتحانی شرکت کردن
loyalty rebate تخفیف وفاداری به یک کالا یاشرکت خاص
tentative امتحانی عمل تجربی
trial trip مسافرت ازمایشی یا امتحانی
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
to swot [British E] for an exam فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
to mug up [British E] for an exam فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
to cram فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
little go نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiated وارد کردن
imported وارد کردن
initiates وارد کردن
initiating وارد کردن
importing وارد کردن
induct وارد کردن
inducted وارد کردن
inducting وارد کردن
bring in وارد کردن
make an entry وارد کردن
import وارد کردن
initiate وارد کردن
inputting وارد کردن
inducts وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
blemish خسارت وارد کردن
reimport دوباره وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
enters وارد یا ثبت کردن
initiated تازه وارد کردن
entered وارد یا ثبت کردن
enter وارد یا ثبت کردن
initiates تازه وارد کردن
roster وارد صورت کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
importing عمل وارد کردن
imported عمل وارد کردن
rosters وارد صورت کردن
import عمل وارد کردن
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
involve گیر انداختن وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
credits درستون بستانکار وارد کردن
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
input عمل وارد کردن اطلاعات
involving گیر انداختن وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
crediting درستون بستانکار وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
keyboarding عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
logs وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
log وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
job استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voicing وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
jobs استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voices وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
response صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
responses صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
languages نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
journalize در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
escape character کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
mode وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
graphics وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
decimals کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
tablets صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
tablet صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
remote job entry وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
feeds روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
to make an entry of وارد
intrant وارد
comer وارد
hep وارد
relevant وارد
familiar وارد در
pertinenet وارد به
conscious وارد
infare وارد
inflictable وارد اوردنی
importers وارد کننده
check in وارد شدن
importer وارد کننده
the post has come پست وارد شد
enter وارد شدن
entered وارد شدن
impotable وارد کردنی
ingoing وارد شونده
arrive وارد شدن
arrives وارد شدن
impoter وارد کننده
inbound وارد شونده
check-ins وارد شدن
check-in وارد شدن
arrived وارد شدن
arriving وارد شدن
importable وارد کردنی
newcomers تازه وارد
entrants وارد شونده
immigrant تازه وارد
immigrants تازه وارد
conversant وارد متبحر
proficient وارد به فن با لیاقت
entrant وارد شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com