Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
Other Matches
I had an awful time .
به من خیلی بد گذشت
We had a very rough time.
نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
به ما خیلی خوش گذشت
We had a very enjoyable time .
به ما خیلی خوش گذشت
Dont ever come here again.
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار.
[اینجا نیا.]
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
forbearingly
با گذشت
uncharitable
بی گذشت
unforgiving
بی گذشت
forgave
از ... گذشت
illiberal
بی گذشت
big-hearted
با گذشت
forgiveness
گذشت
forgivingness
گذشت
ungenerous
بی گذشت
forbearing
با گذشت
amnesties
گذشت
generously
یا گذشت
amnesty
گذشت
passing
در گذشت
pardon
امرزش گذشت
pardoned
امرزش گذشت
pardons
امرزش گذشت
it crossed my mind
بخاطری گذشت
lapses
گذشت زمان
With passage of time .
با گذشت زمان
it is all up
گذشت ورفت
pardoning
امرزش گذشت
remission
گذشت تخفیف
tolerances
مرز گذشت
forbearingly
از روی گذشت
time lapse
گاه گذشت
tolerance
مرز گذشت
lapse
گذشت زمان
waives
گذشت کردن از
waived
گذشت کردن از
with each passing year
با گذشت هر سال
forbear
گذشت کردن
forbears
گذشت کردن
lapsing
گذشت زمان
intolerant
بی گذشت متعصب
remissive
گذشت کننده
remittal
گذشت پرداخت
time is up
وقت گذشت
obituaries
اگهی در گذشت
waive
گذشت کردن از
obituary
اگهی در گذشت
time span
گذشت زمان
period
گذشت زمان
time period
گذشت زمان
period/stretch/lapse of time
گذشت زمان
got through (the bill got through the ma
لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis
لایحه از مجلس گذشت
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
reentry point
نقطه باز گذشت
Many years passed .
چندین سال گذشت
last sunday
همین یکشنبه که گذشت
generosity
<adj.>
گذشت
[صفت اخلاقی]
remise
انتقال دادن گذشت کردن
My holiday did me a world of good.
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
close call/shave
<idiom>
خطراز بیخ گوشش گذشت
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
we had a good time
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
snows of yesteryear
[water under the bridge]
<idiom>
هر چه گذشت گذشته.
[غیر قابل تغییراست]
[اصطلاح]
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
thus far
تا اینجا
hither
به اینجا
hither
اینجا
so far
تا اینجا
in these parts
<adv.>
در اینجا
in this country
<adv.>
در اینجا
here
اینجا
hitherto
تا اینجا
here
در اینجا
where
اینجا
to turn the corner
<idiom>
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
here and there
اینجا انجا
passim
اینجا وانجا
We are short of space here .
اینجا جا کم داریم
i am a stranger here
من اینجا غریبم
up and down
اینجا وانجا
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
I am just passing through.
فقط از اینجا میگذرم.
I wI'll get off here.
اینجا پیاده می شوم
Make some room here.
یک قدری اینجا جا باز کن
Out with them!
بروند بیرون
[از اینجا]
!
no one is here
هیچکس اینجا نیست
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
i had hom there
اینجا گیرش اوردم
make oneself scarce
<idiom>
دور شو ،از اینجا برو
i do not belong here
من اهل اینجا نیستم
isn't he there
ایا او اینجا نیست
Come here tomorrow .
فردا بیا اینجا
Let us get out of here!
برویم از اینجا بیرون!
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
hereon
در این مورد در اینجا
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
here lies
در اینجا دفن است
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
Left out of one place and driven away from another.
<proverb>
از آنجا مانده از اینجا رانده .
take away your things
اسباب خود را از اینجا ببرید
He usually drops by to see me .
غالبا" می آید اینجا بدیدن من
what is your business here
کار شما اینجا چیست
i intend to stay here
قصد دارم اینجا بمانم
It is pointless for her to come here .
موضوع ندارد اینجا بیاید
I am here on holiday.
من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on business.
برای کار اینجا آمدم.
Is there a car wash?
آیا اینجا کارواش هست؟
I dropped in to say hello.
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
None of that here. Nothing doing here.
اینجا از این خبرها نیست
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose.
ماندن او در اینجا بی فایده است
He promised me to be here at noon .
به من قول داد ظهر اینجا با شد
Is there a car wash?
آیا اینجا ماشینشویی هست؟
It is extremely hot in here .
اینجا بی اندازه گرم است
Please sign here.
لطفا اینجا را امضا کنید.
The bus to ... stops here.
اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
i have come on business
کاری دارم اینجا امدم
He came over here in a mad rush.
او
[مرد]
با کله اینجا آمد.
I've been here for five days.
پنج روزه که من اینجا هستم.
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
How dare he come here .
غلط می کند قدم اینجا بگذارد
Could you put us up for the night ?
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
I am leaving early in the morning.
من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
She comes here at least once a week .
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
Just sign here and leave at that .
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
How long can I park here?
چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
May I park there?
ممکن است اینجا پارک کنم؟
How long does the train stop here?
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
hic jacet
در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر
This is an ideal spot for picnics .
اینجا برای پیک نیک ماه است
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
No one sent me, I am here on my own account.
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
We were afraid lest she should get here too late .
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
His coming here was quite accidental.
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
Do you think it advisable to wait here
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
They dont recognize your high-school diploma here.
دیپلم دبیرستان شما را اینجا برسمیت نمی شناسند
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Well, now everyone's here, we can begin.
خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
In the fullness lf time .
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
Are there any antiquities here?
آیا اینجا آثار باستانی
[اشیا عتیقه و جاهای قدیمی]
وجود دارد؟
non uniformal surfacee
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
remission of taxes
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
We consider it a great honor to have you here with us tonight.
این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
What is going on here?
اینجا چه خبر است؟
[وقتی قضیه نامفهوم است]
[اصطلاح روزمره]
In for a penny, in for a pound.
آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
She procrastinated until it was too late .
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
I am here for a language course
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
dammit
خیلی
many
خیلی
villainous
خیلی بد
damn
خیلی
highly
خیلی
ten
خیلی
very little
خیلی کم
not a few
خیلی ها
in large quantities
خیلی خیلی
copious
خیلی
routh
خیلی
very
خیلی
for long
خیلی
far and away
خیلی
dumpiness
خیلی
to a large extent
خیلی
abysmal
<adj.>
خیلی بد
ultraconservative
خیلی محتاط
thank you very much
خیلی متشکرم
swith
خیلی عظیم
superrabundant
خیلی زیاد
subminiature
خیلی کوچک
She is very pretentious.
خیلی ادعادارد
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
number one
خیلی خوب
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
often
<adv.>
خیلی از اوقات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com