Dictiornary-Farsi | در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
You really look like a million bucks in that dress.	در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.


Other Matches

to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom>	واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
to dress [put on your clothes or particular clothes]	لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
motley	مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
sick [British E] <adj.>	محشر
great <adj.>	محشر
awesome <adj.>	محشر
cool <adj.>	محشر
doom	محشر
wicked <adj.>	محشر
hang out	پهن کردن لباس [روی بند لباس]
really wicked	خیلی محشر
really sick	خیلی محشر
doomsday	روز حساب محشر
life jacket	لباس نجات لباس چوب پنبهای
Cheap is beautiful.	کنس بودن محشر است.
Cheap is cool.	کنس بودن محشر است.
blinding [British E] <adj.>	محشر [اصطلاح روزمره نوجوانان]
of a verity	واقعا
actually	واقعا
essentially	واقعا"
veritably	واقعا
virtually	واقعا"
really	واقعا
simply	واقعا
realy	واقعا
I Really need for u	من واقعا
quite	سراسر واقعا
verily	حقیقتا واقعا
indeed	واقعا هر اینه
really wicked	واقعا جالب
really wicked	واقعا عالی
really sick	واقعا عالی
really sick	واقعا جالب
bodily	واقعا جسمانی
in point of fact <idiom>	براستی ،واقعا
to be dead keen [on]	واقعا مشتاق بودن [به]
to be hot [for]	واقعا مشتاق بودن [به]
What impudence!what never !what cheek!	واقعا" که خیلی رو می خواهد !
Thank you very much indeed.	واقعا خیلی ممنون.
This is a red rag for me.	این من را واقعا عصبانی میکند.
matter of fact <idiom>	چیزی واقعا درست باشه
That's just [really] outragous!	این که واقعا مضخرف است!
You really are cheeky!	واقعا" عجب رویی داری !
I'm really not responsible for it. <idiom>	واقعا کاری از دست من برنمی آد.
I'm really not responsible for it. <idiom>	من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
I was devastated. <idiom>	من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
That's just ridiculous!	این که واقعا مسخره است! [طنز]
You're driving me mad!	تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
That is all we needed!That caps ( beats ) all !	واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
You really ought to take better care of yourself.	شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
specious	بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
... however sometimes it just can't be helped.	... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
show one's (true) colors <idiom>	نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
Hotel accommodation is rather expensive there.	قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
I'm still not quite sure how good you are.	من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
ancillary equipment	وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.	تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
quantum meruit	هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
steam irons	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
uniform	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
reputed owner	در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
clothing	لباس
donkey jacket	لباس
clobbers	لباس
acoutrement	لباس
vestment	لباس
nightgown	لباس شب
frou frou	خش خش لباس
evining dress	لباس شب
clobbered	لباس
bibandtucker	لباس
bathhouse	لباس کن
vesture	لباس
accouterments	لباس
out fit	لباس
nightgowns	لباس شب
rosettes	گل لباس
dressings	لباس
dressing	لباس
rosette	گل لباس
untented	بی لباس
accouterment	لباس
outwall	لباس تن
costumes	لباس
costume	لباس
clobbering	لباس
clobber	لباس
costume	لباس
costumes	لباس ها
oilskins	لباس ضد اب
flannels	لباس
attire	لباس
garb	لباس
flannel	لباس
dreadnought	لباس بارانی
disguisedly	با لباس مبدل
electronic tag	لباس ردیاب
clothier	لباس فروش
dressed in white	لباس سفیدپوشیده
clothes tree	چنگک لباس
braw	جوش لباس
dress suit	لباس رسمی شب
exposure suit	لباس محافظ
driss uniform	لباس رسمی
habiliment	لباس زیبا
gratuitous issue	لباس پیشکش
garderobe	اشکاف لباس
gaberdine	لباس پوشش
flight gear	لباس پرواز
ankle monitor	لباس ردیاب
flashproof	لباس ضد شعله
finical	خوش لباس
fearnought suit	لباس نسوز
the long robe	لباس قضائی
battle dress	لباس ضدگلوله
knitwear	لباس کشباف
skirts	دامن لباس
skirted	دامن لباس
skirt	دامن لباس
costumes	لباس محلی
tether	لباس ردیاب
costume	لباس محلی
asbestos kit	لباس نسوز
antiblackout suit	لباس ضد فشار اب
silk	لباس ابریشمی
ankle bracelet	لباس ردیاب
academicals	لباس دانشگاهی
academic costume	لباس دانشگاهی
zippers	زیب لباس
zipper	زیب لباس
put on <idiom>	لباس پوشیدن
wearer	پوشنده لباس
water suit	لباس ضد فشار اب
vestment	لباس رسمی
uniform of the day	لباس فصل
underclothing	لباس زیر
tux	لباس رسمی
tunicle	لباس کوتاه
tou book	لباس تکواندو
toggery	لباس فروشی
woolie	لباس پشمی
wooly	لباس پشمی
Full dress. Formal dress.	لباس رسمی
Clinging clothes. Tight-fitting dress.	لباس چسب تن
rigged	لوازم لباس
sportswear	لباس خودمانی
sportswear	لباس راحت
sportswear	لباس ورزش
spacesuits	لباس فضایی
spacesuit	لباس فضایی
necklines	گردن لباس
neckline	گردن لباس
menswear	لباس مردانه
to dress up	لباس پوشیدن
to a onself	لباس زیباپوشیدن
survival suit	لباس نجات
night robe	لباس خواب
mab	لباس ژولیده
laundress	لباس شوی زن
launderer	لباس شوی
knock about clothes	لباس کار
kiyi	برس لباس
haute couturer	طراح لباس
habilitate	لباس پوشیده
smoking jacket	لباس اسموکینگ
slopwork	لباس دوخته
slack suit	لباس راحتی
ski suit	لباس اسکی
robe de chambre	لباس خانه
rainwear	لباس بارانی
print dress	لباس چیتی
playsuit	لباس ورزش
pajama	لباس خواب
habiliments	لباس مخصوص
hangers	چنگک لباس
undresses	لباس کندن
plainer	لباس غیرنظامی
plain	لباس غیرنظامی
regimental	لباس نظامی
undressing	لباس کندن
woolier	: لباس پشمی
pin	گیره لباس
woolies	: لباس پشمی
wooliest	: لباس پشمی
pinned	گیره لباس
pinning	گیره لباس
doffed	لباس کندن
plainest	لباس غیرنظامی
plains	لباس غیرنظامی
seams	درز لباس
uniforms	لباس یک شکل
liveries	لباس مستخدم
hanger	چنگک لباس
livery	لباس مستخدم
thing	لباس موجود
slip-ons	لباس گشاد
full dress	لباس سلام
undress	لباس کندن