Dictiornary-Farsi | در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه). | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb>	در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).


Other Matches

If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb>	بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
All that glitters is not gold . <proverb>	هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
Every thing is good in its season. <proverb>	که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
No gain without pain. <proverb>	بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
A thing you dont want is dear at any price. <proverb>	چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
Ill got ill used. <proverb>	چیزى که از راه نامشروع بدست آید خیر ندارد .
average propensity to save	میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
To cook a pottage for some one . <proverb>	آش براى کسى پختن .
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb>	یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Every why has a wherefore . <proverb>	براى هر چونى ,چرایى هست.
A word is enough to the wise . <proverb>	براى عاقل یک یرف بس است .
Such a one is fit for being placed insid a pillar. <proverb>	براى لاى جرز خوب است .
Die for him who will get feverish for you. <proverb>	براى کسى بمیر که برایت تب کند .
For the unlucky man adversity comes from all direc. <proverb>	براى آدم بدبخت از در و دیوار مى بارد.
Death is good luck for the unlucky . <proverb>	براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است .
It is never too late to mend. <proverb>	براى اصلای شدن هیچگاه دیر نیست .
It is never too late to learn . <proverb>	براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb>	آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
saving institutions	موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb>	چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
deflection board	طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
mortar report	گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
aggregate saving	پس انداز کل
irrigator	اب انداز
saving	پس انداز
deposits	پس انداز
deposit	پس انداز
savings	پس انداز
forehanded	پس انداز کن
saver	پس انداز کن
ex post saving	پس انداز
ex ante saving	پس انداز
thrift	پس انداز
compulsory saving	پس انداز اجباری
forced saving	پس انداز اجباری
rough <adj.>	پر دست انداز
mouth-watering	دهان آب انداز
discobolus	دایره انداز
salt away <idiom>	پس انداز کردن
cannoneer	توپ انداز
buttonhook	دکمه انداز
unsaved	پس انداز نشده
crapshooter	طاس انداز
bumpiness	دست انداز
bank of deposit	صندوق پس انداز
lay by	پس انداز کردن
negative saving	پس انداز منفی
provident bank	صندوق پس انداز
scenes	چشم انداز
scene	چشم انداز
traffickers	پشت هم انداز
trafficker	پشت هم انداز
scenery	چشم انداز
lay-bys	پس انداز کردن
outlook	چشم انداز
bank of deposit	بانک پس انداز
ballista	سنگ انداز
lay-by	پس انداز کردن
actual saving	پس انداز واقعی
abortifacient	بچه انداز
parapets	دست انداز
parapet	دست انداز
divisive	تفرقه انداز
drivers	راه انداز
torpedo tube	اژدر انداز
procrastinator	تعویق انداز
mobilization of savings	بسیج پس انداز
missile man	موشک انداز
missile launcher	موشک انداز
saving account	حساب پس انداز
saving bank	بانک پس انداز
saving equation	معادله پس انداز
saving function	تابع پس انداز
private saving	پس انداز خصوصی
saving motive	انگیزه پس انداز
saving ratio	نسبت پس انداز
line starter	راه انداز خط
savings account	حساب پس انداز
mobilization of savings	تجهیز پس انداز
reverberative	طنین انداز
propensity to save	گرایش به پس انداز
postponer	تاخیر انداز
rate of saving	نرخ پس انداز
saving rate	نرخ پس انداز
personal saving	پس انداز شخصی
permanent saving	پس انداز دائمی
paysage	چشم انداز
releaser	راه انداز
paradox of thrift	تناقض پس انداز
net saving	پس انداز خالص
national saving	پس انداز ملی
retardant	عقب انداز
savings bank	صندوق پس انداز
jaculator	نیزه انداز
jack ketch	طناب انداز
foot cloth	پای انداز
fluter	چین انداز
fire teazer	سوخت انداز
fire teazer	اتش انداز
firer	سوخت انداز
feller	درخت انداز
thrift institutions	موسسات پس انداز
ejector	بیرون انداز
ecbolic	جنین انداز
dissaving	پس انداز منفی
to lay aside	پس انداز کردن
footcloth	پای انداز
theory of saving	نظریه پس انداز
intriguer	پشت هم انداز
intriguant	پشت هم انداز
intrigant	پشت هم انداز
initiator terminator	راه انداز
spearman	نیزه انداز
splitter	نفاق انداز
howitzer	خمپاره انداز
springer	کمند انداز
hand rail	دست انداز
grenadier	نارنجک انداز
stoker	سوخت انداز
the t.	صاعقه انداز
to lay up	پس انداز کردن
driver	راه انداز
napkin	پیش انداز
prospect	چشم انداز
perspectives	چشم انداز
perspective	چشم انداز
scope	چشم انداز
hookers	قلاب انداز
hooker	قلاب انداز
landscaping	چشم انداز
landscapes	چشم انداز
potholes	دست انداز
pothole	دست انداز
bump	دست انداز
road hole	دست انداز
prospects	چشم انداز
prospecting	چشم انداز
prospected	چشم انداز
savings bank	صندوق پس انداز
landscaped	چشم انداز
save	پس انداز کردن
scoops	خاک انداز
scooping	خاک انداز
scooped	خاک انداز
scoop	خاک انداز
panoramas	چشم انداز
panorama	چشم انداز
saved	پس انداز کردن
landscape	چشم انداز
penny bank	صندوق پس انداز
trustee savings bank	صندوق پس انداز
view	چشم انداز
saves	پس انداز کردن
thundering	صاعقه انداز
napkins	پیش انداز
mortar	خمپاره انداز
save money	پس انداز کردن
bowlers	توپ انداز
bowler	توپ انداز
rocket launchers	موشک انداز
rocket launcher	موشک انداز
bumpy <adj.>	پر دست انداز
bumpy	پر از دست انداز
bumpiest	پر از دست انداز
bumpier	پر از دست انداز
starters	راه انداز
starter	راه انداز
trappers	تله انداز
catapults	سنگ انداز
trapper	تله انداز
overlooks	چشم انداز
sonorous	طنین انداز
bombers	بمب انداز
bomber	بمب انداز
ringers	طنین انداز
ringer	طنین انداز
puddles	دست انداز
puddle	دست انداز
catapulting	سنگ انداز
catapulted	سنگ انداز
catapult	سنگ انداز
firemen	سوخت انداز
fireman	سوخت انداز
lookouts	چشم انداز
mortars	خمپاره انداز
lookout	چشم انداز
overlooking	چشم انداز
overlooked	چشم انداز
dustpans	خاک انداز
clearing banks	بانک پس انداز
shovel	خاک انداز
shoveled	خاک انداز
shovelled	خاک انداز
dustpan	خاک انداز
shoveling	خاک انداز
overlook	چشم انداز
deposit account	حساب پس انداز