English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
when reading a book در حال خواندن کتابی
Search result with all words
to read a book کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
Other Matches
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
by the book کتابی
bookish کتابی
literay کتابی
bookman کتابی
literary کتابی
scribal کتابی
edition [ed.] [of a book] ویرایش [کتابی]
book learning علم کتابی
credenza قفسه یا جا کتابی
carpenter stopper خفت کتابی
the a of a book خوانندگان کتابی
Duch arch قوس کتابی
edition [ed.] [of a book] چاپ [کتابی]
To bind a book. کتابی را جلد کردن
purview of a book انچه کتابی فرامیگیرد
bookplayer شطرنج باز کتابی
book move حرکت کتابی شطرنج
to inset a sheet in a book برگی را در کتابی گذاشتن
flex x خرج انفجار کتابی
delectus کتابی که پارههای برگزیده
needle book سوزن دان کتابی
with out book برون سند کتابی ازبر
versions کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
to wade through a book بکندی وزحمت کتابی راخواندن
book draw تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
he presented me with a book کتابی بمن پیشکشی کرد
he presented abook to me کتابی بمن پیشکشی کرد
version کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
read head هد خواندن راس خواندن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
scissors and paste تالیف کتابی با برشهای کتابهای دیگر
interpolator کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
pedantry or pedantism پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
interleaf برگ سفید که لای برگهای کتابی بگذارند
booklore علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
interleave برگ سفید لای صفحات کتابی گذاشتن
rubricator کسیکه عنوانهای کتابی رابخط قرمز مینویسد
to prefix a chapter to a book فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
grangerism ارایش کتابی باموادچاپی یاعکس هایی که ازکتابهای دیگرببرند
what not قفسه گنجه طاقچه دار کتاب دان جا کتابی
accession number نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
A to Z کتابی حاوی اطلاعات مربوط به نقشه راههای یک شهر یا ناحیه مشخص
White Paper کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
glossarist کسی که در پایان کتابی فهرست یا فرهنگی برای لغات دشوار ان تهیه میکند مفسر
twelvemo کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
duodecimo کتابی که یک ورق ان یک دوازدهم ورق بزرگ چاپی باشد
epitomist شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
intoned خواندن
reading خواندن
intone خواندن
reading age سن خواندن
rhapsodiz خواندن
readings خواندن
intones خواندن
intoning خواندن
read خواندن
to take lessons یا خواندن
recitation از بر خواندن
recitations از بر خواندن
lip-read لب خواندن
misreading بد خواندن
misread بد خواندن
reads خواندن
misreads بد خواندن
lip-reads لب خواندن
lip read لب خواندن
criminiate مرجم خواندن
spell پی بردن به خواندن
cantillate با اواز خواندن
chitter اواز خواندن
lullabies لالایی خواندن
spelled پی بردن به خواندن
lullaby لالایی خواندن
scans با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
scan با وزن خواندن
trill با تحریر خواندن
destructive read خواندن مخرب
trills با تحریر خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
trilled با تحریر خواندن
criminate مجرم خواندن
beatifies مبارک خواندن
citing به دادگاه خواندن
brags رجز خواندن
bragging رجز خواندن
bragged رجز خواندن
lull لالایی خواندن
perusing بدقت خواندن
lulls لالایی خواندن
peruses بدقت خواندن
lulling لالایی خواندن
perused بدقت خواندن
lulled لالایی خواندن
cites به دادگاه خواندن
cited به دادگاه خواندن
spells پی بردن به خواندن
misreads غلط خواندن
numerate خواندن یاشمردن
brag رجز خواندن
misreading غلط خواندن
misread غلط خواندن
beatifying مبارک خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
beatify مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
cite به دادگاه خواندن
peruse بدقت خواندن
to go to school درس خواندن
to glance بشتاب خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
boast رجز خواندن
boasts رجز خواندن
readable قابل خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
readout خواندن بازخواندن
reading span فراخنای خواندن
reading station ایستگاه خواندن
to read out بلند خواندن
to song a song سرود خواندن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
unreadable نامستحق خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
reading readiness امادگی خواندن
reading speed سرعت خواندن
read/write خواندن- نوشتن
boasted رجز خواندن
read strobe بارقه خواندن
r/w خواندن- نوشتن
read pulse تپش خواندن
read head نوک خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
quirister باجمع خواندن
psalmodize زبور خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading quotient بهر خواندن
parallel reading خواندن موازی
reading habit عادت خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
raw head نوک خواندن
readability قابلیت خواندن
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
see through <idiom> فکر کسی را خواندن
nondestructive خواندن غیر مخرب
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
to read through something چیزی را کاملا خواندن
to read over something چیزی را کاملا خواندن
to get wise to someone <idiom> دست کسی را خواندن
skim بطور سطحی خواندن
skimmed بطور سطحی خواندن
skims بطور سطحی خواندن
he took to books پرداخت به کتاب خواندن
orate نطق کردن خواندن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
paganize کافرو زندیق خواندن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
chant سرود یا اهنگ خواندن
the three r's خواندن ونوشتن وحساب
read/write head نوک خواندن / نوشتن
vocal اوازی ویژه خواندن
vocals اوازی ویژه خواندن
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
photodigital memory خواندن چند بار
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
studies درس خواندن خوانش
study درس خواندن خوانش
studying درس خواندن خوانش
to study for the bar درس حقوق خواندن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
reemploy دوباره بخدمت خواندن
literacy قادر به خواندن بودن
sing سرود خواندن سراییدن
sing تصنیف اواز خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com