Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
free haul
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
Other Matches
hauled
فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
haul
فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
hauling
فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
hauls
فاصله حمل مصالح ساختمانی تا کارگاه
haul road
راه مخصوص حمل مصالح ساختمانی به کارگاه
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
storage pile
انبار مصالح در کارگاه
building material
مصالح ساختمانی
building site
کارگاه ساختمانی
site
کارگاه ساختمانی
building sites
کارگاه ساختمانی
sited
کارگاه ساختمانی
sites
کارگاه ساختمانی
masonery
مصالح ساختمانی سنگتراشی
masonry lining
پوشش با مصالح ساختمانی
material storage area
انبار مصالح ساختمانی
material testing laboratory
ازمایشگاه مصالح ساختمانی
studding
مصالح ساختمانی از قبیل تیروغیره
masonary
مصالح ساختمانی مانند اجر سیمان و غیره
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
hire purchase
کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
droppers
قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
dropper
قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
surcharge
هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharges
هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
roof covering material
مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
surcharge
نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
surcharges
نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
hull down
از مسافتی که فقط عرشه کشتی پیداست
telecommunications
فناوری ارسال و دریافت پیام در یک مسافتی
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
burn through range
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
expanded memory system
کارت اضافی برای افزودن حافظه اضافی به IBM PC. حافظه از استاندارد EMS پیروی میکند
extra duty
وفیفه اضافی ماموریت اضافی
borrows
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrow
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
borrowed
مسافتی که گوی روی چمن نرم منحرف میشود
offset distance
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
dependencies
تعلق
dependency
تعلق
accru
تعلق
attachment
تعلق
max min system
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
accrues
تعلق گرفتن
accrue
تعلق گرفتن
belongingness
تعلق پذیری
incurrence
تعلق گرفتگی
intimacy principle
اصل تعلق
accrue
تعلق گرفتن
belongs
تعلق داشتن
belonged
تعلق داشتن
accruing
تعلق گرفتن
belong
تعلق داشتن
belonging to another
تعلق به غیر
that right inheres in him
ان حق باو تعلق میگیرد
thereto
بدان
thereunto
بدان
wherunto
که بدان
accruing
منتج گردیدن تعلق گرفتن
royalty tonnage
ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
accrues
منتج گردیدن تعلق گرفتن
out of one's element
<idiom>
جایی که به شخص تعلق ندارد
incidence
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
fixation
خیره شدگی تعلق خاطر
fixations
خیره شدگی تعلق خاطر
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
thereto attached
پسوسته بدان
thereby
بدان وسیله
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
quantity allowance
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
whereat
که بدان جهت که در انجا
according as
چنانکه بدان سان که
birthright
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
paradoxically
بدان سان که باعقیده .....است
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
poetic justice
کامیابی خوبان و شکست بدان
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-ring
حلقهای که بدان کلید می اویزند
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
carries
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
dutiable goods
کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
rent
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
omnim gatherum
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
timberhead
انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
an accessible place
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hobby
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobbies
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
cowlstaff
چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
compromiser
مصالح
mantling
مصالح
donor
مصالح
materials
مصالح
donors
مصالح
material
مصالح
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
stuffed
جنس مصالح
stuffs
جنس مصالح
material
جنس مصالح
materials
مصالح ساختمان
impermeable materials
مصالح ناتراوا
strength of materials
مقاومت مصالح
stuff
جنس مصالح
endurance limit
حد دوام مصالح
talus meterial
مصالح سنگریز
testing of materials
ازمایش مصالح
engineering material
مصالح مهندسی
aggregates
مصالح دانهای
aggregate
مصالح دانهای
permeable materials
مصالح تراوا
foundation materials
مصالح پی سازی
material
مصالح ساختمان
paving
مصالح سنگفرش
flooring
مصالح کف سازی
considerations of public interest
مصالح مرسله
hard core
مصالح تخریب
materials
جنس مصالح
material testing
ازمایش مصالح
road making material
مصالح راهسازی
road making material
مصالح راه
reason of state
مصالح مملکتی
overburden
مصالح رویی
building material
مصالح ساختمان
reason of state
مصالح عمومی
waste material
مصالح وازده
ballast
مصالح شسته
binding material
مصالح چسبنده
masonry dam
سد با مصالح بنایی
impermeable materials
مصالح نفوذناپذیر
public interests
مصالح عامه
impervious materials
مصالح ناتراوا
coated materials
مصالح اغشته
ballast
مصالح شکسته
hard core
مصالح اوار
sealing compound
مصالح سیلکوت
rubble hard core
مصالح اوار
rubble hard core
مصالح تخریب
establishment
کارگاه
detective
کارگاه
plants
کارگاه
plant
کارگاه
engineering workshop
کارگاه
fielded
کارگاه
fields
کارگاه
industrial unit
کارگاه
establishments
کارگاه
atelier
کارگاه
sculptoris
کارگاه
shopboard
کارگاه
field
کارگاه
workshop
کارگاه
workshops
کارگاه
detectives
کارگاه
workhouses
کارگاه
shopped
کارگاه
shops
کارگاه
shop
کارگاه
sculptors
کارگاه
workhouse
کارگاه
sculptor
کارگاه
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
masonery bond
بست مصالح بنایی
semipermeable materials
مصالح نیمه تراوا
testing of materials
ازمایش مقاومت مصالح
transferor
مصالح انتقال دهنده
brick ballast
مصالح شکسته اجری
roofing
مصالح ساختن بام
sheeting
مصالح ورق سازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com