English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
out of در خارج بواسطه
out-of- در خارج بواسطه
Other Matches
because of بواسطه
in right of his wife بواسطه
on account of بواسطه
frae بواسطه
they fought with courage از =بواسطه
by از بواسطه
from بواسطه
through بواسطه
for بواسطه
by of بواسطه
in d.of بواسطه
through بواسطه سرتاسر
thru بخاطر بواسطه
for the sake of money بواسطه پول
it is because بواسطه انست که
ipso facto بواسطه خود عمل
seaworn ساییده بواسطه دریا
photobiotic زنده بواسطه نور
chemotherapy درمان بواسطه موادشیمیایی
ipso jure بواسطه خود قانون
ipso facto بواسطه ماهیت خود فعل
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
emprosthotonos پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
taeniasis بدی مزاج بواسطه کرم کدو
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
the veaael was neaped کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
to blunder away بواسطه سوء اداره تلف کردن
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
mithridatism مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
to invalid a soldier home سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
to freshen rope جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
aroint خارج شو
outside خارج
outside در خارج
outsides خارج
outsides در خارج
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
out خارج
out of خارج از
externals خارج
out-of- خارج از
external خارج
out- خارج
per خارج از
non combatant خارج از صف
non-combatant خارج از صف
non-combatants خارج از صف
abroad خارج
outside [of] <adv.> خارج [از]
outed خارج
off side خارج از خط
off خارج از
out of tune خارج
forth of خارج از
externally از خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
ejects خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejected خارج کردن
eject خارج کردن
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
To fall out. از صف خارج شدن
off season خارج از فصل
extra-marital خارج از زناشویی
blow out به خارج دمیدن
to pass off خارج شدن
overseas خارج ازکشور
to rule out خارج کردن
fescennine خارج ازاخلاق
out of door خارج ازمنزل
outdoors خارج از منزل
unship خارج کردن
without بطرف خارج
foreign market بازار خارج
popping خارج شدن
derails از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
tort خارج از قرارداد
out of question خارج از موضوع
not to the point خارج از موضوع
neither here nor there خارج ازموضوع
torts خارج از قرارداد
derailing از خط خارج کردن
off center خارج از مرکز
derailing از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
out of action خارج ازنبرد
to fall out خارج شدن
phase out خارج کردن
anieoro از داخل به خارج
acentric خارج از مرکز
endarch متشکل در خارج
soto uke دفاع از خارج
outbound خارج ازمحدوده
outbound مربوط به خارج
standaway خارج از بدن
submultiple خارج قسمت
outboard bearing یاتاقان خارج
emissive خارج شونده
outbye خارج از دور از
egress خارج شدن
beside the question خارج از موضوع
beside the mark خارج ازموضوع
begone خارج شو عزیمت کن
bring out خارج کردن
oversea خارج از کشور
over the side خارج از ناو
ouyby خارج از دور از
cross country خارج از جاده
double out 081 خارج
off duty خارج از نگهبانی
off duty خارج از خدمت
out of turn خارج از نوبت
extragalactic خارج کهکشانی
extramarital خارج ازدواجی
extramarital خارج از زناشویی
extramundane خارج دنیایی
out of proportion خارج از اندازه
out of phase خارج از فاز
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extravascular خارج رگی
abroad خارج از کشور
extracellular خارج سلولی
abaxile خارج از مرکز
expulse خارج کردن
exterritorial خارج الملکتی
nonsense خارج از منطق
extra cosmical خارج ازعالم
extra professional خارج حرفهای
extra regular خارج ازقاعده
extra spectral خارج طیفی
off key خارج از مایه
out of line خارج از خط جبهه
outed خارج بیرون
emigration مهاجرت به خارج
quotients خارج قسمت
void خارج شدن
discharge خارج کردن
out- خارج از حدود
out- خارج بیرون
issue خارج شدن
issued خارج شدن
discharges خارج کردن
quotient خارج قسمت
from out of town از خارج [از شهر]
from outside از خارج [از شهر]
outside به سمت خارج
outsides به سمت خارج
away دوراز خارج
from the outside از خارج [از جایی]
out of doors خارج ازمنزل
outed خارج از حدود
exits خارج شدن
exit خارج شدن
ungracious خارج از نزاکت
out خارج از حدود
alfresco خارج از منزل
extraction خارج کردن
inaccessible خارج از دسترس
out خارج بیرون
irrelevant خارج از موضوع
issues خارج شدن
extraneous خارج از قلمروچیزی
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
pressure from outside فشار از بیرون [خارج]
bow out باتعظیم خارج شدن
external خارج یک برنامه یا وسیله
at home and abroad در داخل و خارج [از کشور]
phase out به ترتیب خارج کردن
internally or abroad در داخل و خارج [از کشور]
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
thrower in پرتابگر خارج از زمین
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
ablate بریدن و خارج کردن
outward بطرف خارج بیرونی
lay خارج از سلک روحانیت
lays خارج از سلک روحانیت
swap out مبادله کردن به خارج
superempirical خارج از جهان مادی
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
strike out از بازی خارج شدن
stick to the point از موضوع خارج نشوید
incoming آنچه از خارج می آید
obsolescent از رده خارج شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com