Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
inurn	در خاکدان ریختن
Other Matches
dust bin	خاکدان
disassemble	به هم ریختن
shed	ریختن
shedding	ریختن
sheds	ریختن
cast concrete	ریختن
mew	پر ریختن
mewed	پر ریختن
mewing	پر ریختن
disembogue	ریختن
effuse	ریختن
spilled or spilt	ریختن
skink	ریختن
birl	ریختن
lave	ریختن
lash vi	ریختن
interfusion	در هم ریختن
interfuse	در هم ریختن
grout	ریختن
bestrew	ریختن
besprinkle	ریختن
affution	ریختن
infuse	ریختن
infused	ریختن
infuses	ریختن
infusing	ریختن
pour	ریختن
strews	ریختن
strewn	ریختن
strewing	ریختن
poured	ریختن
pouring	ریختن
affuse	ریختن
affose	ریختن
mixing	در هم ریختن
strew	ریختن
sands	شن ریختن
sand	شن ریختن
pours	ریختن
strewed	ریختن
spills	ریختن
spilled	ریختن
spill	ریختن
to water	آب ریختن
yeild	ریختن
to take to one's legs	ریختن
to take a cast of	ریختن
dump	ریختن
to inject into the bowels	ریختن
spilling	ریختن
rewrite	از نو طرح ریختن
sand	ماسه ریختن شن
vent	بیرون ریختن
to pour out	بیرون ریختن
sands	ماسه ریختن شن
vented	بیرون ریختن
venting	بیرون ریختن
vents	بیرون ریختن
bottle	دربطری ریختن
bottles	دربطری ریختن
fob	بجیب ریختن
basket	درسبد ریختن
to forge out plans	نقشه ریختن
blocks	قالب ریختن
emit	بیرون ریختن
rewrites	از نو طرح ریختن
rewriting	از نو طرح ریختن
to make plans	نقشه ریختن
rewritten	از نو طرح ریختن
rewrote	از نو طرح ریختن
perspiring	عرق ریختن
emits	بیرون ریختن
emitted	بیرون ریختن
emitting	بیرون ریختن
to forge out plans	برنامه ریختن
perspires	عرق ریختن
perspired	عرق ریختن
to make plans	برنامه ریختن
perspire	عرق ریختن
baskets	درسبد ریختن
to come down with a run	فرو ریختن
fall in	فرو ریختن
encase in concrete	بتن ریختن
effuse	بیرون ریختن از
ecdysis	پوست ریختن
to break out	بیرون ریختن
dish out	در فرف ریختن
die cast	ریختن حدیدهای
grout	دوغاب ریختن
illapse	فرو ریختن
inpour	بدرون ریختن
practise or tice	طرح ریختن
oviposit	تخم ریختن
overfeed	زیادمصالح ریختن در
to make hay of	روی هم ریختن
to pour out tea	چایی ریختن
to rain tears	اشک ریختن
to shed tears	اشک ریختن
to spawn eggs	ریختن تخم
die cast	ریختن فشاری
to tumble down	فرو ریختن
desquamate	پوست ریختن
come along <idiom>	برنامه ریختن
cans	درقوطی ریختن
canning	درقوطی ریختن
can	درقوطی ریختن
outpour	بیرون ریختن
bollix	بهم ریختن
bottom cast	از زیر ریختن
top cast	ریختن از بالا
cast up hill	سربالا ریختن
top pour	ریختن از بالا
topdress	سطحی ریختن
tun	دربشکه ریختن
cast concrete	بتن ریختن
bottom pour	از زیر ریختن
To cast in a mould .	درقالب ریختن
saucers	در نعلبکی ریختن
dust	ریختن پاشیدن
dusted	ریختن پاشیدن
dusts	ریختن پاشیدن
bleed	خون ریختن
bleeds	خون ریختن
weep	اشک ریختن
weeps	اشک ریختن
block	قالب ریختن
blocked	قالب ریختن
dish	در بشقاب ریختن
drafts	از بشکه ریختن
drafted	از بشکه ریختن
saucer	در نعلبکی ریختن
moults	موی ریختن
moulted	موی ریختن
moult	موی ریختن
back up	معکوس ریختن
molts	موی ریختن
molting	موی ریختن
molted	موی ریختن
back-up	معکوس ریختن
draft	از بشکه ریختن
dishes	در بشقاب ریختن
defoliating	برگ ریختن
stoked	سوخت ریختن در
stokes	سوخت ریختن در
sheds	پوست ریختن
shedding	پوست ریختن
stoking	سوخت ریختن در
flush	اب را بافشار ریختن
flushes	اب را بافشار ریختن
shed	پوست ریختن
barrels	در خمره ریختن
flushing	اب را بافشار ریختن
stoke	سوخت ریختن در
infusion	ریختن پاشیدن
defoliates	برگ ریختن
defoliated	برگ ریختن
defoliate	برگ ریختن
spews	بخارج ریختن
spewing	بخارج ریختن
spewed	بخارج ریختن
spew	بخارج ریختن
cave	فرو ریختن
caves	فرو ریختن
infusions	ریختن پاشیدن
barrel	در خمره ریختن
jug	درکوزه ریختن
recasting	ازنو ریختن
recasts	ازنو ریختن
void	بیرون ریختن
sack	درکیسه ریختن
huddles	روی هم ریختن
huddled	روی هم ریختن
recast	ازنو ریختن
huddle	روی هم ریختن
crumbles	فرو ریختن
crumbled	فرو ریختن
jetting	بیرون ریختن
sacked	درکیسه ریختن
crumble	فرو ریختن
jugs	درکوزه ریختن
decants	ریختن شراب
decanting	ریختن شراب
decanted	ریختن شراب
decant	ریختن شراب
huddling	روی هم ریختن
jetted	بیرون ریختن
crumbling	فرو ریختن
jet	بیرون ریختن
jets	بیرون ریختن
sacks	درکیسه ریختن
cascades	بشکل ابشار ریختن
cascaded	بشکل ابشار ریختن
cascading	بشکل ابشار ریختن
modelled	طرح ریختن ساختن
modeled	طرح ریختن ساختن
model	طرح ریختن ساختن
pour oil on troubled waters <idiom>	آب روی آتش ریختن
snap out of it <idiom>	ترس کسی ریختن
to fall in	فرو ریختن [ساختمان]
to collapse	فرو ریختن [ساختمان]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com