Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
overbuy
در خرید افراط کردن
Other Matches
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
to carry to excess
افراط کردن در
indulges
افراط کردن
wanton
افراط کردن
indulging
افراط کردن
indulged
افراط کردن
indulge
افراط کردن
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
go to extreme
افراط و تفریط کردن
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
carousing
در مشروب افراط کردن
carouse
در مشروب افراط کردن
caroused
در مشروب افراط کردن
carouses
در مشروب افراط کردن
cachinnate
در خنده افراط کردن
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
overtrading
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
lavish
ولخرجی کردن افراط کردن
lavished
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing
ولخرجی کردن افراط کردن
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
operated
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
buy
خرید کردن
buys
خرید کردن
to make a purchase
خرید کردن
handle
خرید و فروش کردن
purchases
خرید خریداری کردن
shop
کارخانه خرید کردن
shopped
کارخانه خرید کردن
purchased
خرید خریداری کردن
shops
کارخانه خرید کردن
purchase
خرید خریداری کردن
buy in advance
پیش خرید کردن
handles
خرید و فروش کردن
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
bum
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
order
خرید سفارش خرید
fulsomeness
افراط
excess
افراط
frills
افراط
extravagances
افراط
extravagance
افراط
inordinacy
افراط
self indulgence
افراط
inordinateness
افراط
frill
افراط
overindulgence
افراط
intemperance
افراط
exorbitance
افراط
superfluity
افراط
excesses
افراط
extremeness
افراط
excessiveness
افراط
excessive use
افراط
exorbitance
زیادی افراط
excesses
افراط بی اعتدالی
overindulge
افراط ورزیدن
excess
افراط بی اعتدالی
distemperate
افراط کار
hard line
افراط آمیز
outrageousness
تجاوز افراط
ultraism
افراط کاری
extremity
افراط و تفریط
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
intemperate
افراط کار
extremities
افراط و تفریط
self indulgent
افراط کار
hypercriticism
افراط در انتقاد
extravagantly
با افراط کاری
self-indulgent
افراط کار
enormously
بحد افراط
scrupulously
بحد افراط
extremism
افراط گرایی
extravagantly
با افراط زیاد
excessively
بحد افراط
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
indulgences
از راه افراط بخشیدن
potation
جرعه افراط در شرب
supererogation
افراط در انجام وفیفه
wasteful
افراط کار متلف
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
religiose
دیندار بحط افراط
oxyopia
تزئینی بحد افراط
indulgence
از راه افراط بخشیدن
indulgence
زیاده روی افراط
indulgences
زیاده روی افراط
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
overnice
دقت گیر بحد افراط
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea
ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
buy
خرید
purchased
خرید
underwrite
خرید
underwrote
خرید
purchasing
خرید
underwriting
خرید
underwrites
خرید
procurement
خرید
underwritten
خرید
purchase
خرید
shopping
خرید
buys
خرید
bond servant
زر خرید
bondwoman
زن زر خرید
buying
خرید
purchases
خرید
hyper-
پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper
پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
purchasing officer
مسئول خرید
purchasing officer
مامور خرید
dealing
خرید و فروش
purchasing office
قسمت خرید
purchasing department
دفتر خرید
rebuy
خرید مکرر
achate
عقیق خرید
local procurement
خرید محلی
bids
پیشنهاد خرید
regional purchase
خرید محلی
purchasing office
دفتر خرید
redemption yield
بازده خرید
purchasing patterns
الگوی خرید
credit purchase
خرید نسیه
procurement cycle
دوره خرید
short covering
پیش خرید
acquisition authority
اجازه خرید
shopping basket
سبد خرید
purchase notice agreements
قراردادهای خرید
purchasing department
قسمت خرید
purchase notice agreements
پیمان خرید
purchase order
سفارش خرید
purchase order
دستور خرید
bulk buying
خرید فله
lump sum purchase
خرید کلی
lump sum purchase
خرید یکجا
real estate
خرید زمین
purchase requisition
درخواست خرید
purchasing analyst
تحلیل گر خرید
purchasable
باب خرید
purchase rate
نرخ خرید
bargain
خرید ارزان
offer to purchase
پیشنهاد خرید
forward purchasing
پیش خرید
forward purchase
پیش خرید
forward purchase
خرید سلف
businesses
خرید یا فروش
corner
خرید یکجا
redemption
باز خرید
conditions of purchase
شرایط خرید
impulse buying
خرید بی مقدمه
business
خرید یا فروش
open purchase
خرید ازاد
counter purchase
خرید متقابل
blanket buying
خرید کلی
bid
پیشنهاد خرید
local purchase
خرید محلی
dear bought
گران خرید
oniomania
جنون خرید
futures exchange
خرید اتی
buyer's market
بازار خرید
buyers market
بازار خرید
shopping cart
گاری خرید
corners
خرید یکجا
coemption
خرید کل محصول
monopsony
انحصار خرید
monopolist
انحصار خرید
hire purchase
خرید اقساطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com