Dictiornary-Farsi | در خلاف عقربههای ساعت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
counterclockwise	در خلاف عقربههای ساعت


Search result with all words

counterclockwise rotation	حرکت در خلاف عقربههای ساعت
Other Matches

clockwise	درجهت گردش عقربههای ساعت
the clock was put back	عقربههای ساعت را عقب بردند
clockwise	مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
counter clockwise	حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
counterclockwise	در خلاف جهت ساعت
sundial	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials	ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
Look at the watch.	نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine.	طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time	وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11.	من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindle	دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles	دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time	ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.	او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
synchronous	ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise	مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock	ساعت از روی ساعت
transmissions	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission	وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
trespass	خلاف
trespassed	خلاف
minor offence	خلاف
trespasses	خلاف
trespassing	خلاف
misdemeanor	خلاف
misdoing	خلاف
offence	خلاف
misdeeds	خلاف
offenses	خلاف
misdeed	خلاف
offense,etc	خلاف
petty offence	خلاف
delict	خلاف
perverse	خلاف بد
contrary to	بر خلاف
misconduct	خلاف
anticlimactic	خلاف انتظاری
illogic	خلاف منطق
immorally	بر خلاف اخلاق
impolicy	خلاف مصلحت
reverse	خلاف جهت
guilty of a minor offence	خلاف کار
reversing	خلاف جهت
unconventional	خلاف عرف
offenders	خلاف کار
offender	خلاف کار
court of petty offences	محکمه خلاف
court of minor offence	محکمه خلاف
commit a minor offence	خلاف کردن
contra flow	خلاف جهت
contrary	مقابل خلاف
contrary to nature	بر خلاف طبیعت
reverses	خلاف جهت
malversation	اختلاس خلاف
trumped up	خلاف واقع
trumped-up	خلاف واقع
misprision	خلاف کاری
missatement	خلاف گویی
anomalies	خلاف قاعده
anomaly	خلاف قاعده
unlawful	خلاف شرع
opposit	در خلاف جهت
immoral	خلاف اخلاق
inadvisability	خلاف مصلحت
anomalous	خلاف قاعده
misconduct	خلاف کاری
police court	دادگاه خلاف
police court	محکمه خلاف
abnonmally	بر خلاف قاعده
reversed	خلاف جهت
foulest	خلاف طوفانی
contradiction	خلاف گویی
fouls	خلاف طوفانی
irregular	خلاف قاعده
fouler	خلاف طوفانی
fouled	خلاف طوفانی
contradictions	خلاف گویی
foul	خلاف طوفانی
untruthful	خلاف حقیقت
unconscionable	خلاف وجدان
untrue	خلاف واقع
heterotaxy	ترتیب خلاف قاعده
heterotaxis	ترتیب خلاف قاعده
malfeasance	کار خلاف قانون
unnaturally	بر خلاف اصول طبیعت
unnatural	بر خلاف اصول طبیعت
inequitable	خلاف موازین انصاف
offend	مرتکب خلاف شدن
offended	مرتکب خلاف شدن
inequity	خلاف موازین انصاف
inequities	خلاف موازین انصاف
untruths	خلاف حقیقت کذب
untruth	خلاف حقیقت کذب
unscientific	خلاف موازین علمی
upwind	خلاف جهت باد
irregular act	عمل خلاف رویه
offends	مرتکب خلاف شدن
unreason	عمل خلاف عقل
to offend against any one	به کسی خلاف کردن
to rise up against someone [something]	شورش کردن بر خلاف
illegality	کار خلاف قانون
hackers	شخص خلاف کار
hacker	شخص خلاف کار
This is against our agreement. [This is contrary to our agreement]	این بر خلاف قرارداد ما است.
malfeasance	شرارت کار خلاف قانون
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
retrograde	دوران در خلاف جهت معمول
To swim against the current.	بر خلاف جریان آب شنا کردن
impoliticly	از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser	خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses	خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional	بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
crossest	خلاف میل کسی رفتار کردن
Unless otherwise stated .	مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
to swim against the tide <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
corpus delicti	عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to strive against the stream <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
unmilitary	بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to buck the trend <idiom>	بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
neap tide	دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shield	, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
adverse yaw	شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
shields	, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
prior possession	تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
overpersuade	کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
Every so often . Every hour on the hour.	دم به ساعت
clk	ساعت
horologii	ساعت
horologe	ساعت
by my watch	ساعت من
maypop	گل ساعت
clocks	ساعت ها
horologium	ساعت
hour ly	ساعت به ساعت
zero hour	ساعت س
hourly	ساعت به ساعت
in hour's time	دو ساعت
h hour	ساعت س
clock generator	ساعت زا
hours	ساعت
timŠepiece	ساعت
passionflower	گل ساعت
ticker	ساعت
clocks	ساعت
self-esteem	ساعت
watch	ساعت
timepieces	ساعت
watching	ساعت
timepiece	ساعت
watched	ساعت
passion flower	گل ساعت
watches	ساعت
ticker [colloquial] [watch]	ساعت
time-piece	ساعت
timepiece	ساعت
hour	ساعت
clock	ساعت
clock	ساعت
oclock	ساعت
neo keynesians	اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
w.h.	وات ساعت
watch glass	شیشه ساعت
watch case	قاب ساعت
horary	ساعت بساعت
watch glss	شیشه ساعت
sun dial	ساعت افتابی
solar time	ساعت شمسی
horology	ساعت سازی
sandglass	ساعت ریگی
shot clock	ساعت مسابقه
hand glass	ساعت شنی
time clock	گاه ساعت
the two o'clock d.	توزیع ساعت دو
dutchmans	یکجور گل ساعت
universal time	ساعت جهانی
electric clock	ساعت الکتریکی
four o'clock	ساعت چهار
game clock	ساعت ورزشگاه
system time	ساعت سیستم
digital clock	ساعت رقمی
half hour	نیم ساعت
tower clock	برج ساعت
shooting ckock	ساعت مسابقه
watch key	کلید ساعت
rush-hour	ساعت پرمشغله
passion fruit	میوهی گل ساعت
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
physiological clock	ساعت فیزیولوژیکی
navy time	ساعت دریایی
lights out	ساعت خواب
zulu time	ساعت گرینویچ
the watch is warranted	خوبی ساعت
biological clock	ساعت زیستی
daylight saving time	ساعت تابستانی
hr	مخفف ساعت
man hour	نفر ساعت