English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
Other Matches
sopor خواب عمیق
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
deep sleep خواب عمیق [روانشناسی]
drowze خواب الود بودن
somnambulist کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
night gown جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
narcolepsy حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoid نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
dogsleep خواب زودبر خواب دروغی
dreamier خواب مانند خواب الود
hypnagogic خواب اور خواب کننده
somnific خواب اور خواب الود
dreamy خواب مانند خواب الود
dreamiest خواب مانند خواب الود
hypnogogic خواب اور خواب کننده
morpheus الهه خواب خواب پرور
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep. خواب خواب است
deeper عمیق
fathomless عمیق
deepest عمیق
deep عمیق
profound عمیق
deep rooted عمیق
recondite عمیق پیچیده
deep hole drilling سوراخ عمیق
canyon دره عمیق
abyss بسیار عمیق
suspiration نفس عمیق
canyons دره عمیق
deep hole boring سوراخ عمیق
willie waught جرعه عمیق
deep fording عبور از اب عمیق
deep drawing کشش عمیق
deep percolation نفوذ عمیق
abysses بسیار عمیق
advance cracking ترکهای عمیق
in-depth دقیق و عمیق
abysm بسیار عمیق
heartstrings احساسات عمیق
deep targets هدفهای عمیق
deep well چاه عمیق
depth charge خرج عمیق
profoundly بطور عمیق
depth charges خرج عمیق
channel قسمت عمیق اب
pit type furnace کوره عمیق
midnight دل شب تاریکی عمیق
soaking pit کوره عمیق
inhalation نفس عمیق
crevasses شکاف عمیق
crevasse شکاف عمیق
channels قسمت عمیق اب
depth adjustment تنظیم عمیق
channelled قسمت عمیق اب
channeled قسمت عمیق اب
grand opera اپرای عمیق
channeling قسمت عمیق اب
subsoil ploughing شخم گود یا عمیق
deep supporting fire اتش پشتیبانی عمیق
ravines دره تنگ و عمیق
reconditely بطور پوشیده یا عمیق
bathyal مربوط به دریای عمیق
canons دره عمیق وباریک
canon دره عمیق وباریک
deep fording عبوراز پایاب عمیق
To take a deep breath . نفس عمیق کشیدن
deep charge خرج عمیق دریایی
heartstring عمیق ترین احساسات دل
clunk صدای عمیق و تو خالی
clunks صدای عمیق و تو خالی
psychognosy مطالعه عمیق روانی
psychognosis مطالعه عمیق روانی
ravine دره تنگ و عمیق
subsoil شخم عمیق زدن
pit furnace crane جراثقال کوره عمیق
diving well قسمت عمیق استخر
pit type furnace کوره نوع عمیق
suspire نفس عمیق کشیدن
steepest دارای شیب عمیق
steep دارای شیب عمیق
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
ebb tide جریان جذر عمیق
bore hole pump تلمبه توربینی چاه عمیق
plunged گودال عمیق سرازیری تند
plunge گودال عمیق سرازیری تند
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
plunges گودال عمیق سرازیری تند
tarn دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
deep minefield میدان مین عمیق زیرابی
deep hole drilling machine دستگاه مته سوراخ عمیق
deep hole boring machine دستگاه مته سوراخ عمیق
rut جای چرخ عمیق روی شوسه
ruts جای چرخ عمیق روی شوسه
hungry [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
subcutis عمیق ترین قسمت زیر پوست
deep discharge تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
straddle trench خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
nap خواب
isocline هم خواب
dreamed خواب
post dormitum پس خواب
naps خواب
dream خواب
bedfellows هم خواب
floor gully کف خواب
bedfellow هم خواب
shut-eye خواب
dreaming خواب
sleeps خواب
asleep خواب
noctambulation خواب
sleeping خواب
noctambulism خواب
sleepless بی خواب
dreams خواب
watchfulness بی خواب
napping خواب
napped خواب
sleep خواب
somnolent خواب الود
interpretation of a dream تعبیر خواب
soporific خواب الود
lights out ساعت خواب
hypnopompic خواب زدا
sleep center مرکز خواب
hypnopompic خواب و بیدار
hypnopompic hallucination توهم پس خواب
slumbrous خواب اور
soporific خواب اور
hypnos or nus رب النوع خواب
sleep deprivation محرومیت از خواب
sleep spindles دوکهای خواب
to fall asleep به خواب رفتن
slumbery خواب الود
slumb خواب الود
to doze off به خواب رفتن
slumberous خواب اور
slumbrous خواب الود
sleeplike خواب مانند
sleeplike مثل خواب
sleepiness خواب الودی
slumberous خواب الود
hypnopompic بی خواب کننده
somniloquy خواب گفتاری
sleep talking خواب گفتاری
slumbery خواب اور
slumb خواب ژور
night gown خواب جامه
sleepiest خواب الود
sleepier خواب الود
dreamlike خواب مانند
terraces بهار خواب
narcosis خواب شیمیایی
terrace بهار خواب
sleepy خواب الود
lays خواب طناب
siestas خواب نیمروز
siesta خواب نیمروز
night robe لباس خواب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com