English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
to pray permission در خواست اجازه کردن
Other Matches
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
to makes suit در خواست کردن
suits خواست دادن تعقیب کردن
suit خواست دادن تعقیب کردن
suited خواست دادن تعقیب کردن
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
leaving اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
desideratum خواست
demands خواست
will خواست
wishes خواست
wish خواست
demand خواست
demanded خواست
wished خواست
volition خواست
wanted خواست
disposition خواست
want خواست
wills خواست
willed خواست
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
traverse of an indictment رد کفیر خواست
subpoenaing خواست برگ
subpoenas خواست برگ
subpoenaed خواست برگ
subpoena خواست برگ
interpellation باز خواست
tantalizing خواست انگیز
impetration در خواست التماس
bill of indicment کیفر خواست
tantalizingly خواست انگیز
voluntary داوطلبانه به خواست
bill of indictment کیفر خواست
take on <idiom> استخدام کردن،اجازه دادن
to empower somebody to participate به کسی اجازه شرکت کردن دادن
lincense or cence مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
he wished to be private می خواست در خلوت باشد
of one's own volition از روی خواست خود
summonsing خواست برگ احضارنامه
summonses خواست برگ احضارنامه
summonsed خواست برگ احضارنامه
the precatory form صیغه تمنی یا در خواست
to serve with a summons با خواست برگ خواندن
in an a to escape he چون خواست بگریزد
on demand به در خواست به مجرد تقاضا
summons خواست برگ احضارنامه
his appeal met no response پاسخی پدر خواست که اوترسید
Sara always wanted a puppy. سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
demand [of] درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
pirated بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirate بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
backgrounds اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
background اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
arraign با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
This is the very thing I wanted. این همان چیزی است که دلم می خواست
billeting پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
graceful degradation اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
billets پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
CD E فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
billeted پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billet پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
peine for et dure مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
She had the never to ask for cash . اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
PID متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
address for service of a summons [address where a summons may be served] آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
authorization to copy اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
signaled پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signalled پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
personal متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
best fit 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
plebiscite مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites مردم خواست رای قاطبه مردم
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
permit اجازه
permits اجازه
licences اجازه
licence اجازه
permitting اجازه
warrent اجازه
authorization اجازه
approval اجازه
licenses اجازه
liberty اجازه
by permission of با اجازه
liberties اجازه
leave اجازه
licensing اجازه
authorisations اجازه
leaving اجازه
fiats اجازه
license اجازه
permission اجازه
ok اجازه
unauthorized بی اجازه
fiat اجازه
ratification اجازه
okay اجازه
licensure اجازه
authority اجازه
passed اجازه عبور
billeted اجازه نامه
pass اجازه عبور
lets اجازه دادن
letting اجازه دادن
clearance اجازه زدودگی
billeting اجازه نامه
warrant اجازه قانونی
passes اجازه عبور
billet اجازه نامه
to allow اجازه دادن
take in <idiom> اجازه دادن
warranted اجازه قانونی
billets اجازه نامه
let اجازه دادن
have it <idiom> اجازه دادن
to admit of اجازه دادن
granted اجازه دادن
grants اجازه دادن
authorize اجازه دادن
grant اجازه دادن
to ask permission اجازه خواستن
consents رضا اجازه
passport اجازه مسافرت
passports اجازه مسافرت
tokens اجازه ورود
token اجازه ورود
by your leave با اجازه شما
to beg leave اجازه رفتن
consent رضا اجازه
consented رضا اجازه
consenting رضا اجازه
allowance اجازه دادن
released اجازه صدور
authorises اجازه دادن
release اجازه صدور
searcher warrant اجازه تفتیش
searcher warrant اجازه بازرسی
forbid اجازه ندادن
to obtain permission اجازه گرفتن
forbids اجازه ندادن
warrants اجازه قانونی
to permit oneself اجازه خواستن
warranting اجازه قانونی
authorising اجازه دادن
access اجازه دخول
releases اجازه صدور
allowances اجازه دادن
approach clearance اجازه تقرب
authorizing اجازه دادن
approach clearance اجازه فرود
authorizes اجازه دادن
conge اجازه عبور
accessing اجازه دخول
accesses اجازه دخول
accessed اجازه دخول
acquisition authority اجازه خرید
authorizations اختیار اجازه
flight clearance اجازه پرواز
authority اجازه اعتبار
permissive اجازه دهنده
suffers اجازه دادن
licensable قابل اجازه
warranties تعهدنامه اجازه
imprimatur اجازه چاپ
warranty تعهدنامه اجازه
certificate of authority اجازه نامه
full power of attorney اجازه نامه
passage اجازه عبور
authority توانایی اجازه
passages اجازه عبور
inofficial بدون اجازه
may i take it please اجازه می فرمایید
search warrant اجازه تفتیش
feu اجازه همیشگی
search warrants اجازه تفتیش
transit bill اجازه عبور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com