English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
to give evidence before the court در دادگاه گواهی دادن
Other Matches
estreat رونوشت گواهی شده پیش نویس دادگاه
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
testifies گواهی دادن
testified گواهی دادن
speak well for گواهی دادن
bear testimony گواهی دادن
bear witness گواهی دادن
testify گواهی دادن
testifying گواهی دادن
witnessed گواهی دادن
witnesses گواهی دادن
to bear testimony گواهی دادن
to bear witness گواهی دادن
witnessing گواهی دادن
deposing گواهی دادن
deposes گواهی دادن
depose گواهی دادن
attested گواهی دادن
attesting گواهی دادن
witness گواهی دادن
attest گواهی دادن
attests گواهی دادن
presaged گواهی دادن بر خبردادن از
presages گواهی دادن بر خبردادن از
presage گواهی دادن بر خبردادن از
presaging گواهی دادن بر خبردادن از
perjuring گواهی دروغ دادن
give evidence of گواهی دادن در مورد
perjure گواهی دروغ دادن
perjures گواهی دروغ دادن
depone عزل نمودن گواهی دادن
to give evdience گواهی دادن مدرک بودن از
testimonialize گواهی نامه یا رضایت دادن
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
grade گواهی
oral evidence گواهی
witness گواهی
legalization گواهی
witnessed گواهی
report گواهی
reference [testimonial] گواهی
mark گواهی
evidence گواهی
certificate [official document] گواهی
attestation گواهی
attestation گواهی
certification گواهی
witnesses گواهی
witnessing گواهی
deposition گواهی
depositions گواهی
warrants گواهی
warranting گواهی
certificates گواهی
testimony گواهی
warrant گواهی
testimonies گواهی
warranted گواهی
certificate گواهی
license گواهی نامه
call in evidence گواهی خواستن از
birth certificate گواهی تولد
false evidence گواهی کدب
false testimony گواهی کذب
certificates گواهی نامه
licensing گواهی نامه
back letter گواهی تضمین
certifying گواهی کردن
interim certificates گواهی موقت
insurance certificate گواهی بیمه
inspection certificate گواهی بازرسی
certifies گواهی کردن
death certificates گواهی فوت
death certificate گواهی فوت
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
warrantable قابل گواهی
evidence ملاک گواهی
certify گواهی کردن
affiant گواهی نویس
inspection certificate گواهی نظارت
health certificate گواهی بهداشت
treasury warrant گواهی خزانه
certificate of weight گواهی وزن
certificating of quantity گواهی کمیت
certificate گواهی نامه
certification گواهی کردن
certified check چک گواهی شده
warrants گواهی حکم
depositions گواهی کتبی
warrants گواهی کردن
call to witness گواهی خواستن از
deposition گواهی کتبی
certifier گواهی کننده
warranting گواهی حکم
warranting گواهی کردن
warranted گواهی حکم
deponent گواهی نویس
warrant گواهی حکم
certificate of survey گواهی بازدید
certificate of survey گواهی بازرسی
certificate of analysis گواهی بررسی
certificate of compliance گواهی تطبیق
certificate of damage گواهی خسارت
certificate of death گواهی فوت
certificate of deposit گواهی سپرده
certificate of health گواهی بهداشت
certificate of inspection گواهی بازرسی
certificate of measurement گواهی مقدار
certificate of measurement گواهی وزن
certificate of origin گواهی مبدا
certificate of origin گواهی مبداء
certificate of quality گواهی کیفیت
certificate of quantity گواهی کمیت
certificate of quantity گواهی مقدار
certificate of receipt گواهی رسید
certificate of receipt گواهی وصول
warrant گواهی کردن
to call in evidence گواهی خواستن از
warranted گواهی کردن
certified گواهی شده
testimonials گواهی نامه
certificate of a doctor گواهی پزشک
qualifying certificate گواهی صلاحیت
testimonial گواهی نامه
quality certificate گواهی کیفیت
testis تخم گواهی
bill of health گواهی بهداشت
bill of health گواهی تندرستی
scrip گواهی نامه موقت
certificate گواهی صادر کردن
share certificate گواهی مالکیت سهام
packing note گواهی بسته بندی
notice of dishonour گواهی عدم پرداخت
notarization گواهی محضری و رسمی
notice of non payment گواهی عدم پرداخت
attestor گواهی دهنده گواه
subscriping witness گواهی کننده سند
certificate of measurement گواهی اندازه و ابعاد
certificates گواهی صادر کردن
certificate of exclusive inheritance گواهی انحصار وراثت
certificate of deposits گواهی نامه سپرده
cover note گواهی پوشش بیمه
d. certificate گواهی نامه مرخصی
bill of health گواهی صحت مزاج
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
vindicable قابل گواهی واثبات
marriage lines گواهی نامه عروسی
false witness گواهی یاشهادت دروغ
cover note گواهی بیمه نامه
hearing of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
taking of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
certificate of deposit گواهی پول سپرده
test شهادت گواهی بازرسی کردن
grant probate of a will صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
docl pass گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
I hereby certify that …. بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
certified copy رونوشت گواهی رسمی شده
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
captions گواهی مندرج درروی سند
caption گواهی مندرج درروی سند
attestation امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
To authenticate a signature. تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
bankrupts certificate گواهی نامه اعاده حیثیت
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
in witness whereof برای گواهی مراتب بالا
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
matricula دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
vouchee کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
floater گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com