Dictiornary-Farsi | در دوره تعلیق مجازات بودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (15 milliseconds)

English	Persian
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن


Other Matches

to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
on probation	در دوره تعلیق مجازات
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
probation	تعلیق مجازات
suspension of punishment	تعلیق مجازات
reprieval	تعلیق مجازات
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
suspension	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
to place somebody on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to be in suspension	در حالت تعلیق بودن
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
wear stripes	دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
cooling-off periods	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene	وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
interregna	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
suspensions	تعلیق
suspension	تعلیق
interruption	تعلیق
interruptions	تعلیق
abeyance	تعلیق
suspense	تعلیق
hangs	تعلیق
hang	تعلیق
deep freezes	تعلیق
pendency	تعلیق
deep freeze	تعلیق
colporteur	کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
engine mounting	تعلیق موتور
precipitable	تعلیق پذیر
abeyance or adeyancy	تعلیق تعویق
reduction to absurdity	تعلیق به محال
remainder	حالت تعلیق
precipitant	تعلیق شدنی
colloidal suspension	تعلیق کلوییدی
suspense	درحال تعلیق
suspensive	تعلیق معلق
cardanic suspension	تعلیق کاردان
suspensive	درحال تعلیق
four point suspension	تعلیق چهارنقطهای
spring suspension	تعلیق فنری
stay of proceedings	تعلیق دادرسی
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
suspension	ایست تعلیق
suspensions	ایست تعلیق
lay off	تعلیق کارگر
hanging	اویزان درحال تعلیق
hoisting	دستگاه تعلیق جرثقیل
front wheel suspension	تعلیق چرخهای جلو
suspension wheel	چرخ تعلیق خودرو
emulsifying	بحالت تعلیق دراوردن
emulsify	بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum	تعلیق بامر محال
emulsified	بحالت تعلیق دراوردن
emulsifies	بحالت تعلیق دراوردن
suspensor	موجب تعلیق نگاهدارنده
light period	دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
hypostasis	موجود فرضی حالت تعلیق
suspend	معلق کردن تعلیق دادن
suspending	معلق کردن تعلیق دادن
privations	محروم سازی تعلیق مقام
torsion bar	بار پیچشی اهرم تعلیق
suspends	معلق کردن تعلیق دادن
privation	محروم سازی تعلیق مقام
front axle suspension	اویزش یا تعلیق اکسل جلو
stultification	تعلیق بمحال احمق ساختن
production cycle	زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
buggie	بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspends	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspending	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse	[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
aerosol	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsions	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsion	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
the lash	مجازات
wite	مجازات
rocket [British E]	مجازات
retribution	مجازات
pains and penalties	مجازات
penalty	مجازات
reprimand	مجازات
punishment	مجازات
reprimands	مجازات
reprimanding	مجازات
sanctions	مجازات
reprimanded	مجازات
castigation	مجازات
penalties	مجازات
sanctioning	مجازات
sanctioned	مجازات
sanction	مجازات
suspension strap	نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
to get a rocket [British E] <idiom>	مجازات شدن
sentences	حکم به مجازات
to get ticked off [British E] <idiom>	مجازات شدن
punishment of a minor offence	مجازات تکدیری
punitory	متضمن مجازات
punishes	مجازات کردن
punished	مجازات کردن
punish	مجازات کردن
sentencing	حکم به مجازات
sentence	حکم به مجازات
punishable	مستحق مجازات
punishable	قابل مجازات
punishability	قابلیت مجازات
punishability	مجازات کردنی
commutation	تخفیف مجازات
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
pecuniary penalty	مجازات مالی
pecuniary pumishment	مجازات نقدی
pecuniary punishment	مجازات نقدی
absolution	انصراف از مجازات
principal punishment	مجازات اصلی
reformative punishment	مجازات تادیبی
to death penalty	اعدام مجازات
punishment	کیفر مجازات
sanction	مجازات کردن
capital punishment	اعدام مجازات
doom	حکم مجازات
culpable	قابل مجازات
capital punishment	مجازات اعدام
death penalty	مجازات اعدام
deterrent punishment	مجازات ارعابی
deterrennt punishment	مجازات ترهیبی
castigator	مجازات کننده
degrading punishment	مجازات ترذیلی
degradatory punishment	مجازات ترذیلی
culpability	قابلیت مجازات
criminous	مستحق مجازات
sanctioned	مجازات کردن
communication of punishment	ابلاغ مجازات
disciplinary punishment	مجازات انضباطی
suspended sentence	مجازات تعلیقی
agravation of punishment	تشدید مجازات
suspended sentences	مجازات تعلیقی
accessory punishment	مجازات تبعی
divine legislation	تشدید مجازات
sanctions	مجازات کردن
supplementary punishment	مجازات تکمیلی
sanctioning	مجازات کردن
theories of punishment	اهداف مجازات
fasces	قدرت مجازات
theories of punishment	فلسفه مجازات
forfeitable	قابل مجازات
severe punishment	مجازات شاق
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal code	قانون مجازات عمومی
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
it is death to	مجازات 0000مرگ است
penal codes	قانون مجازات عمومی
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
commutation	تبدیل مجازات به اخف
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
censure	مجازات [اصطلاح روزمره]
finger-wagging	مجازات [اصطلاح روزمره]
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
reproof	مجازات [اصطلاح روزمره]
reprieve	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves	مجازات کسی را بتعویق انداختن