English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
vertical در زاویه راست نسبت به افق
Other Matches
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
limiting velocity بیشترین سرعت هواپیما تحت زاویه معین نسبت به افق
hard spun [نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
broad arrow engine موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
azimuth زاویه افقی درست نوک نوار نسبت به نوار مغناطیسی
grid سیستم مربعهای شمارش شده که در رسم کمک میکند. ماتریس خط وط در زاویه راست که امکان مکان دهی ساده نقاط را فراهم میکند
grids سیستم مربعهای شمارش شده که در رسم کمک میکند. ماتریس خط وط در زاویه راست که امکان مکان دهی ساده نقاط را فراهم میکند
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
charactristics مشخصات مقدماتی یا اصلی که عبارتند از ضریب براضریب پسا نسبت برا به پساموقعیت مرکز فشار و ضریب گشتاور برای هر زاویه حمله
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
graduated circle of an alidade دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
longitudinal dihedral اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
grivation زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف دستگاه
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
declination زاویه انحراف زاویه میل
entering angle زاویه ورودی زاویه دخول
angle of convergence زاویه تقرب زاویه پارالاکس
angle of repose زاویه تعادل زاویه ارامش
angle of rotation زاویه دوران زاویه چرخش
loss angle زاویه تلف زاویه تلفات
bombing angle زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
constant angle arch dam بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
angle offset method روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
superelevation تصحیح تکمیلی تراز توپ زاویه تصحیح زاویه پرش لوله توپ زاویه تصحیح تکمیلی تراز
parallactic angle زاویه تقارب نصف النهارات زاویه تقارب
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
apogee زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
apex angle زاویه راسی هدف زاویه راسی
angle of traverse زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
grid magnatic angle زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف شبکه مغناطیسی
angle of arrival زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
directly سر راست
right back بک راست
straightish راست
candid راست
straightish سر راست
rectilineal راست خط
erects راست
apeak راست
erecting راست
erected راست
erect راست
right face به راست راست
on end راست
right footed راست پا
beeline خط راست
wooden راست
right راست
right turn به راست راست
blankly سر راست
vertically راست
righted راست
upright راست
righting راست
pricks راست
pricking راست
bee line خط راست
wrapover top راست
wrapover skirt راست
wrapover dress راست
up front رک و راست
uninhibited رک و راست
turnabouts به راست راست
turnabout به راست راست
straight راست
outspoken رک و راست
straightest راست
pricked راست
prick راست
sheer یک راست
straightforward رک سر راست
straightforward راست
plain dealing راست
four-square رک و راست
plain spoken یر راست
bolt upright راست
plumply سر راست
straighter راست
dextrogyrous راست بر
truest راست
forthrights سر راست
true راست
truer راست
dextrorotatory راست بر
vertical beam راست رو
freehearted رک و راست
localities زاویه
angle of attack زاویه تک
locality زاویه
corners زاویه
angle t زاویه تی
pike زاویه
isogonic line خط هم زاویه
cornering زاویه
canton زاویه
angles زاویه
angle زاویه
corner زاویه
cantons زاویه
erectile راست کردنی
bolts : راست بطورعمودی
right handed راست گرد
rotation in a clockwise direction گردش به راست
erectile راست شدنی
right incline میل به راست
sheer راست تند
erective راست کننده
right handed rotation گردش به راست
counterclockwise حرکت از راست به چپ
right handedness راست دستی
starboard سمت راست
verities سخن راست
verity سخن راست
stand راست شدن
bolted : راست بطورعمودی
prick eared راست گوش
rectangle راست گوشه
right halfback هافبک راست
rectangle راست گوش
bolt : راست بطورعمودی
rectangles راست گوشه
rectangles راست گوش
battery left رگبار از راست یا از چپ
prink راست کردن
backstitch کوک چپ و راست
bolting : راست بطورعمودی
rectilinear راست خطی
right handed راست دست
rectification راست گردانی
to spoke the t. راست گفتن
to tell the truth راست گفتن
straight stairs پلکان راست
hard shouder شانه راست
right angled راست گوشه
right angled parallelogram راست گوشه
straight out راست حسینی
right arm دست راست
straight bow کمان راست
to sit up راست نشستن
to come to good راست امدن
rectus ماهیچه راست
upends راست نشاندن
upending راست نشاندن
upended راست نشاندن
upend راست نشاندن
straightens راست کردن
straightening راست کردن
straightened راست کردن
straighten راست کردن
right oblique march میل به راست رو
antiform شکل راست
verisimilitude راست نمایی
right flank سمت راست
right half back نگهبان راست
eyes right نظر به راست
ingenuousness راست بازی
as the crow files بخط راست
ragged right راست ناهموار
right justification هم ترازی راست
ragged left alignment هم ترازی راست
right handed در سمت راست
right flank جناح راست
erect راست کردن
fastigiate راست بالارونده
unbent راست کردن
unbends راست کردن
unbend راست کردن
erects راست کردن
right hand دست راست
the parting on the right فرق سر به راست
erecting راست کردن
in round numbers 00 سر راست 001تا
erected راست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com