English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (7 milliseconds)
English Persian
to serve time در زندان بسربردن
Other Matches
roosts شب بسربردن
roosted شب بسربردن
roost شب بسربردن
roosting شب بسربردن
to get along گذران کردن بسربردن
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
breakaway شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
prisons زندان
prison زندان
tolbooth زندان
tollbooth زندان
dungeons زندان
slammer زندان
dungeon زندان
gaol زندان
calaboose زندان
bridewell زندان
hoosegow زندان
house of correction زندان
hothouses زندان
hothouse زندان
pokey زندان
presidio زندان
qoud زندان
quod زندان
grates زندان
grated زندان
grate زندان
imprisonment زندان
jails زندان
gaols زندان
gaoling زندان
gaoled زندان
jail زندان
jailing زندان
jailed زندان
house of d. زندان موقتی
penology اداره زندان
to cage up در زندان افکندن
disciplinary segregation زندان انضباطی
disprison از زندان دراوردن
dunggeon زندان زیرزمین
canning زندان کردن
from out the prison از توی زندان
maximum security prison زندان فوق امنیتی
prison breaker زندان گریز
prison breaking زندان گریزی
solitary confinement زندان مجرد
solitary confinement زندان انفرادی
prison camps زندان صحرایی
prison camp زندان صحرایی
to break the prison گریختن از زندان
sweatbox زندان مجرد
state prison زندان دولتی
state prison زندان ایالتی
serve time در زندان به سر بردن
put in jail به زندان انداختن
put in jail در زندان افکندن
life sentence حکم زندان
incarcerate در زندان نهادن
incarcerated در زندان نهادن
incarcerates در زندان نهادن
incarcerating در زندان نهادن
warden رئیس زندان
wardens رئیس زندان
confinement زندان بودن
can زندان کردن
lockups زندان کردن
lockup زندان کردن
imprisons زندان کردن
prison وابسته به زندان
prison زندان کردن
prisons وابسته به زندان
prisons زندان کردن
cells زندان انفرادی
imprison زندان کردن
cells زندان تکی
imprisoning زندان کردن
cans زندان کردن
cell زندان انفرادی
black holes زندان تاریک
close confinement زندان انفرادی
confinement facility تاسیسات زندان
wards سلول زندان
bagnio زندان شرقی
black hole زندان تاریک
jailbreak فرار از زندان
disciplinary barracks زندان دژبان
disciplinary barracks زندان انضباطی
cell زندان تکی
jailbreaks فرار از زندان
ward سلول زندان
oubliette سیاه چال [در زندان]
oubliettes سیاه چال ها [در زندان]
dungeons سیاه چال ها [در زندان]
dungeon سیاه چال [در زندان]
clink زندان [اصطلاح روزمره]
jug زندان [اصطلاح روزمره]
wards حیاط محوطه زندان
ward حیاط محوطه زندان
lay by the heels در بند یا زندان نهادن
To beak jail . از زندان فرار کردن
prison psychosis روان پریشی زندان
governors حاکم رئیس زندان
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
extra good time وقت معافیت از زندان
recommit دوباره زندان کردن
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
marshall مارشال رئیس زندان
governor حاکم رئیس زندان
breach of prison جرم فرار از زندان
lay fast by the heels در بند یا زندان نهادن
bastille زندان عمومی سابق در
extra good time معافی مشروط از زندان
coop اغل گوسفند زندان
wardress نگهبان و محافظ زن در زندان
He was sent to jail. اورابه زندان انداختند
to cast [throw] somebody into the dungeon به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quads زندانی کردن در زندان افکندن
quad زندانی کردن در زندان افکندن
diversion law استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to dungeon somebody به زندان انداختن کسی [تاریخ]
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> حکم به زندان انداختن کسی
prison bird کسیکه زندان خانه او شده است
jailŠetc کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
oubiette زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com