English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
English Persian
underlain در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
Other Matches
underlays در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
put in قرار دادن چیزی در
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
contains قرار دادن چیزی در درون
contain قرار دادن چیزی در درون
embowel در شکم چیزی قرار دادن
contained قرار دادن چیزی در درون
setover روی چیزی قرار دادن
position قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned قرار دادن چیزی در محل خاص
intruder قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superposition قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
superimposes قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituting قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substitute قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
debunk توخالی بودن چیزی را نشان دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
deposits لایه نازکی از ماده که روی سطح قرار دارد
deposit لایه نازکی از ماده که روی سطح قرار دارد
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to coat something [with paint] چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
inversions تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
embriodery [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
fidget بی قرار بودن
fidgeted بی قرار بودن
fidgets بی قرار بودن
fidgeting بی قرار بودن
sites قرار داشتن مستقر بودن
sited قرار داشتن مستقر بودن
site قرار داشتن مستقر بودن
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
tone-on-tone [بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
collapse pressure حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
media زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
partitions بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
top بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
encapsulated چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
superimposing روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
die قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
posit قرار دادن
lays قرار دادن
relative location قرار دادن
sets قرار دادن
settle قرار دادن
settles قرار دادن
lay قرار دادن
packs قرار دادن
puts قرار دادن
make قرار دادن
locating قرار دادن
makes قرار دادن
put قرار دادن
locates قرار دادن
set قرار دادن
setting up قرار دادن
located قرار دادن
underexpose قرار دادن
putting قرار دادن
pack قرار دادن
superpose قرار دادن
lodge قرار دادن
lodged قرار دادن
lodges قرار دادن
placements قرار دادن
placement قرار دادن
parks قرار دادن
parked قرار دادن
park قرار دادن
rows قرار دادن
rowed قرار دادن
row قرار دادن
locate قرار دادن
individuate تک قرار دادن
ranged در طبقه قرار دادن
incase در صندوق قرار دادن
treated موردعمل قرار دادن
utilizing مورداستفاده قرار دادن
meddled در وسط قرار دادن
sandwich در تنگنا قرار دادن
treats موردعمل قرار دادن
subjected در معرض قرار دادن
utilised در دسترس قرار دادن
range در طبقه قرار دادن
utilizes در دسترس قرار دادن
models نمونه قرار دادن
meddles در وسط قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
modelled نمونه قرار دادن
lead by the nose الت قرار دادن
back up پشت قرار دادن
treat موردعمل قرار دادن
colocate درمجاورت هم قرار دادن
colocate در مجاور هم قرار دادن
collimate موازی قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
sandwiched در تنگنا قرار دادن
sandwiches در تنگنا قرار دادن
man قرار دادن سرنشین
mans قرار دادن سرنشین
utilizing در دسترس قرار دادن
couch درلفافه قرار دادن
pronate دمر قرار دادن
side در یکسو قرار دادن
back-up پشت قرار دادن
encapsulating در محفظهای قرار دادن
to put down پایین قرار دادن
sides در یکسو قرار دادن
encapsulates در محفظهای قرار دادن
couched درلفافه قرار دادن
purgatory در برزخ قرار دادن
plebeianize جزوتوده قرار دادن
impact زیرفشار قرار دادن
ranges در طبقه قرار دادن
prifix در جلوچیزی قرار دادن
emplace در محلی قرار دادن
prifixal در جلوچیزی قرار دادن
put to در تنگنا قرار دادن
meddle در وسط قرار دادن
encapsulate در محفظهای قرار دادن
utilised مورداستفاده قرار دادن
enfilade روبروی هم قرار دادن
couches درلفافه قرار دادن
utilising در دسترس قرار دادن
places قرار دادن گماردن
laminate رویهم قرار دادن
lapped رویهم قرار دادن
prefer جلو قرار دادن
placing قرار دادن گماردن
lap رویهم قرار دادن
place at disposal در دسترس قرار دادن
preferring جلو قرار دادن
immurement در دیوار قرار دادن
includes قرار دادن شمردن
place قرار دادن گماردن
utilising مورداستفاده قرار دادن
compacts تنگ هم قرار دادن
utilize مورداستفاده قرار دادن
subjects در معرض قرار دادن
compacting تنگ هم قرار دادن
subjecting در معرض قرار دادن
inprocess درجریان قرار دادن
boxed قرار دادن در یک جعبه
utilize در دسترس قرار دادن
to lead by the nose الت قرار دادن
prefers جلو قرار دادن
utilises مورداستفاده قرار دادن
subject در معرض قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com